پارسی‌ زبان ها اعم از تاجیک ها و هزاره ها، ازبیک تبار ها ‌آخرین نفس های شان را می کَشند.

مقاومت کنیم ورنه تباه می شویم.

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

پارسی گویان به دلایل محافظه کارانه و خودهراسی در مقیاس جهانی آن گونه که لازم است تثبیت جای‌گاه نه کرده اند. آن پهناوری زبان و آن کهن باری کلتوری و فرهنگی و آن تسخیر ادبیات جهانی هیچ کدام اثری بر اقتدار گرایی مان نه داشته است. ایران در انزوای آخوندی به سر می‌برد و تاجیکستان که در جهان سر می شوراند به تنهایی کاری از پیش برده نه می‌ تواند. هزاره های افغانستان موقعیت های بهتر در افغانستان داشتند که توسط رهبران پلید شان مثل رهبران جبون و معامله گر تاجیک همه فرصت ها را از دست داده و فدای رقابت های ظاهری فرنیچری سازی برای مهمان‌سرا های خود ساختند. بیش‌تر آنان تحصیل و تعلیم بلند نه داشته و قوت درک تجزیه و مانور برای فعل و انفعالات عاجل در وجود شان نه بود. خطاب کردن استاد و‌ مارشال ‌وزیر و وکیل و جنرال و این صاحب و آن صاحب آنان را غافل کرده بود. در حالی که اگر امتحانی از ایشان بگیری چهار سطر تحلیل سیاسی واقعی نوشته نه می‌توانند. مثلاً با سواد ترین آقا همین یونس قانونی است. او را دعوت کنید که مجزا از صحبت های کلیشه‌یی یک ده دقیقه وضع سیاسی نظامی جهان و منطقه و موقعیت افغانستان در این بحبوحه را تعریف کند، چیزی برای گفتن نه دارد. اماذاجر برایش بگویی این شهر را با یک مقام دولتی یا یک کرسی رسمی و یا یک پیوند مادی معامله کن، معامله‌گر از او کسی پیدا نه می شود. دیگر ارکان گویا رهبری و‌ کابینه دیده‌ی تاجیک تبار های سیاسی‌گرا غیر از استاد سید مخدوم رهین یک شخصی را نشان دهید که ظرفیت منطقی رهبری را داشته باشد. رده های آگاه و چیز فهمِ تاجیک تبار که ماشاءالله کم نیستند و به وفور قابل دست‌یابی اند، فاقد تمام صلاحیت های تصمیم گیری اند. فرصت برای آنان یا بسیار اندک بوده و یا هم هیچ نه بوده. از کابل تا پروان و کاپیسا از پنجشیر تا بدخشان و تخار و‌ کندز و بلخ تا دریا و بادغیس ها و غور و هرات و فرارودان همه آگاهان و صاحبانِ مطالعه و اندیشه‌ی زبان پارسی همیشه در حاشیه‌ی اقتدار گرایان مرتبط به خود قرار داشتند و‌ دارند. مثلاً جایی که پسر عطای نور باشد کسی دیگری را در بلخ و حتا در محاسبات کشور مرتبط به بلخ راهی نیست. یا مارشال فقید فوت کرد به جای یک گزینش واقعی فرزندش را پیش کشیدند و او همان گونه خاموش آمد و بی زبان رفت. حتا قادر نه شد ماجرای قتل عمد اما مخفی پدر خود را حتا یادی کند. چی رسد به پی‌گیری پرونده‌ی قتلی که کرزی و آمریکا هزار فیصد در آن دست داشتند. یا منصوب کردنِ جنرال تاج محمد جاهد به حیث قوماندان قول اردو،‌ وزیر داخله و والی در حالی که عتیق‌الله بریالی هزاران بار مستحق تر آگاه تر و با مطالعه تر و مدیر مدبر تر از جاهد بود و است اما کنار گذاشته شد. در سایر ولایات ‌و مناطق تاجیک تبار و فارسی گویان همین رقم. در کاپیسا میرداد و اقبال صافی حتا رشقه و علوفه‌ی حیوانات را هم اول به فرزندان شان دادند و بعد اگر اضافی ماند به حیوانات مردم دادند. در بدخشان فوزیه کوفی و تمام وکلای بدخشان و سناتور ها و جنرال ها به استثنای لطیف پدرام همه تجارت نفس کردند. به صورت یک کل تمام حوزه‌ی پارسی زبانان هم از هزاره و تاجیک ها همین گونه. تا اولاده‌ی خلیلی و محقق و دانش و مهدوی و کاظمی و چند تای دیگر بودند هرگز جایی برای آگان هزاره داده نه شد. تنها حضرت وهریز توانست با لیاقت و کاردانی خودش در منصبی به وزارت خارجه منصوب شود. در حالی که او مستحق وزارت بود.‌ مارشال دوستم هم کسی دیگری نه داشت بر خلاف رهبران تاجیک تبار و هزاره ها میدان را برای رشد نسل تازه‌ی ازبیک ها فرش سبز گسترد و سر انجام هم چنان شد که آنان خود را در قمار قدرت باختند ‌‌و به نوعی علیه خود دوستم استعمال شدند ‌و ما دیدیم آقای فایق و چند تایی را که حتا مستحق اجیر بودن. نه بودند اما زود خود را باختند. باتور هم در مناسبات سیاسی هنوز بسیار کم تجربه بود که صلاحیت های وافری برایش داده شد. اما نه توانست چنانی که باید خود را بالا بِکَشَد.‌ همین گونه این افراد هرگز برای مردم و تبار خود فکر نه کردند. ‌و در آخرین مراحلی از عمر سیاسی شان دیدیم که همه خاین بر آمدند. و برخی های شان مثل حاجی الماس و گل حیدر و دیگران خیانت به تبار و زادگاه و وطن خود را رقم زدند. تا به قول استاد ربانی شهید از خون مردم شان صاحب چند روپیه خرچی شوند. و حالا مثل دزدان در کوه ها جا نه می‌شوند و به هر سویی فرار می کنند‌.و اما تاریخ پشتون چنین نیست،‌با آن که پشتون همه دار و ندار مملکت را از کرزی تا غنی و از کابینه تا کابینه و از مسلم یار تا اصولی و از یون تا فراهی ها و از عبدالرحمان ها امان الله ها هم فروختند و هم تاراج کردند اما هرگز به قبیله‌ی شان خیانت نه کردند. دو تا سه فیصد پشتون بی‌واسطه‌ی تحصیل کرده ‌‌و صاحب علمیت و دارای صفات عالی شهروندی کم‌تر از تاجیکان و پارسی زبان روزگار بد ندارند. حتا بیش‌تر هم است. مردم عام را که کسی در نظر نه دارد. حالا از هر سویی شنیده می شود که گویا ارکان رهبری گریخته و خاین دولت های فاسد غنی ‌و کرزی وارد تعاملات زاری کنان به ایجاد تماس و رابط با طالبان شده اند، خجالت ‌و شرمنده‌گی زیادتر هم به خود ها خریداری می‌کنند.

اصول کشوری و‌با پرسی این است که وزرای دفاع و داخله و امنیت ملی همه به محاکمه کشانیده شوند و‌ همه جنرالان نا به کاری که حتا باوجود احساس خطر نه توانستند قطعه‌ی تحت محافظت خود را با نیرو های ملی و وطن دوست به ساحات امن انتقال دهند و یا از وضع‌الجیش های شان دفاع کنند و یا حد اقل سلاح های ثقیله را از دسترسی طالبان به مکان های دیگر و مخفی انتقال می‌دادند. در تمام افغانستان که نیرو های خیانت کاری از سوی غنی و کرزی و پاکستان جا به جا نه بودند. زنگ خطر سقوط بدخشان باید همه را تکان می‌داد.

چرا وزیر دفاع بی کفایت نه تواند با داشتن شبکه‌های بزرگ کشفی و استخباراتی حتا در روز سقوط هم خبر نه شود. چرا کمربند های امنیتی شهر کابل زیر نظر نه بودند؟ چگونه وزیر دفاع باشی و از ارتش سه صد هزار نفری پنج صد نفر طرفدار نه داشته باشی که به پنج قسمت تقسیم شان می‌کردی در چهار دروازه‌ی کابل و ارتفاعات مشرف به کابل توظیف شان می‌کردی و مجهز شان می‌ساختی تا از ورود پاکستانی ها به شهر کابل جلوگیری می‌کردی؟ تدابیرِ حالات فورس ماژور چیست؟ تدابیر فعال امنیت ملی چیست؟ قبول داریم که وزارت داخله به خاطر وزیر داخله‌ی خاین همه به خیانت رفتند. اما خیانت وزیر دفاع و رئیس عمومی امنیت ملی یک جنایت تاریخی است. چی شد که در قوای بزرگ هوایی چهار تا آدم قابل اعتماد نه بود که تخلیه‌ی هوا پیما های جنگی را سازمان می دادند. همه چیز یکدشبه اتفاق نیافتاد. زنگ های خطر سقوطِ پی هم ولایات هیچ یک شما ها را متوجه نه ساخت که باید فرصت ها را از دست نه دهید. غنی که شانه های شما را نه بسته بود. اگر احساس خطری داشتید کنار می‌رفتید و‌ از مکان های متحرک یا ثابت با تدابیر حفاظتی خود تان برای مدافعه پیش‌بینی می‌داشتید. پلان امنیت کابل کجا بود؟ پلان احضارات گارنیزیونی کجا بود؟ پلان های تدافعی یک و دو و سه کجا بودند؟ شما ها در دوران آرامش ها کدام برنامه های حفاظتی از حملات احتمالی یا فرضی داشتید؟ یا با این موارد آشنا نه بودید؟ همه نیرو های شامل در تشکیلات ارتش خاین نه بودند. نه همه‌ی پشتون های ارتش خاین بودند ‌و نه همه تاجیک ها و ازبیک ها و هزاره ها و دیگر اقوام. خیانت را در تمام ولایات دو صد نفر نه کرده است. اما آنان توانستند همه‌ی شما را در بی تدبیری خود تان به زانو در آورند. خیانت غنی موجب تبرئه‌ی شما ها نه می شود. حتا خلبان هایی که دانستند غنی خاین فرار می‌کند و او را فرار دادند هم جزء جنایت‌کاران و خیانت به وطن اند. آنان می‌توانستند غنی را در ساحات دیگری انتقال و به پنجه‌ی ارتش می‌سپردند. و یا حتا در یک دشت رهای شان می‌کردند. همه نیرو ها که با غنی نه بودند. روایت ها هم افشا کرده که حتا سلاح ها و لباس های زرهی گارد های غنی را هم از چرخ بال ها دور انداخته بودند.

به هر ترتیب همه چیز گذشت و ملت با استقرار نیروی متحجر طالبانی چند ملیتی و پاکستانی تحت شکنجه و کشتار قرار دارند و کشوری با عالم بدهکاری های پولی و ناتوانی های اقتصادی، سیاسی و نظامی ‌و بدون ارتش، بدون پلیس، بدون امنیت ملی و بدون قوای هوایی و بدون قوای سرحدی و بدون قوای مسلح در چنگال پاکستان است. بیش‌ترین آماج گیری های ترور های بی پایان زنجیره‌ی و شکنجهدها و تاراج ها و شهادت ها متوجه همه پارسی زبانان بدون حس تعلق قومی است. در سراسر کشور جایی پارسی زبان است، هدف مستقیم است که به نام داعش شهید ساخته می‌شوند. راه نجات این است: 

یا با مقاومت شکل گرفته‌‌ی موجود، لرزنده‌گی را به ارزنده‌گی تبدیل کنیم تا زنده بمانیم و تثبیت حضور نمائیم.و یا اگر مقاومت ناکام شد، اشغال‌گرایان وطنِ ما را مُلکیتِ قباله‌یی شان دعوای می‌کنند ‌و در آن صورت تا یک دهه‌ی دیگر هویتی برای من و تو هم باقی نه‌ می‌گذارند و به قول خود شان میم زر ما ټوله زما می‌‌شود و ما به همیشه نابود می شویم. مقاومت حالا در بهترین موقعیت ملی و بین المللی قرار دارد. اگر حمایت اش کنیم و اگر از گذشته ها پند بگیریم و مقاومت را مال شخصی خود فکر نه کنیم و حضور فعال مردم را در کامیابی و ناکامی نادیده نه انگاریم.

 

 

عوامل دسیسه علیه رهبر در غیر خودی ها، ۳سرکاروان نور احمد نور سلیمان لایق و ماڼوکۍ منگل بودند.

اختلافات حنای پسا جنایات مشترکین کودتای ۱۸ با شادروان دکتر نجیب:

بر خلاف ادعا های مندرج در کتاب گونه های قطور و یا مقالات و کوتاهه‌ های سیاسیون مقتدر در کودتای ۱۸ که منجر به کنار زدن شادروان ببرک کارمل گردی، دو خط روشن ترسیم شده بود:

 

اول_ بُعد خارجی یعنی روگردانی سیاسیون شوروی سابق از ایشان، در گذشته شوروی ها و در آزمنه های کهنی همه جهان امپریالیستی و استعماری پشتون پرور های مهربان تر از مادر ها بوده اند و استند و هر دو‌‌ گروه در پیمان شکنی های شان پیشینه های شرم‌گینی دارند. اما آن گاه تعین کننده های خطوط سیاست و‌ ماجرا آفرینی ها برای نظام سیاسی افغانستان تنها شوروی و بلاک شرق بودند. چنانی که غرب در خدمت اشرار قرار داشت.

 

دوم_ دو‌م سنت شکنی های تعهدات تشنه‌گان قدرت و به صورت عمده از شاگردان، هم‌تباران ‌و حتا خویشاوندان خود شادروان ببرک کارمل و کشته شده‌ی با مظلومیت دست خودی ها مانند آقایان فرید مزدک، نجم‌الدین کاویانی، وکیل، کشتمند و شادروان یعقوبی که هرگز بالاتر از آن چه در آن زمان بودند، نه می شدند و نه شدند بر عکس بسیار نزول شخصیتی در اجتماع و حزب و نزول سیاسی و اقتداری در حزب و‌ دولت گردیدند. البته در غیر خودی ها سرکاروان نور احمد نور سلیمان لایق و ماڼوکۍ منگل بودند.

ادعا های دروغ ایستایی رهایی از حاکمیت انحصاری نخبهگان پشتون و جلوگیری از پشتونیزه شدنِ مادام‌العمر کشور فقط بهانه‌هایی بودند که آقایان به خود تراشیدند. به صورت قطع داستان اینان مشابه هوس زلیخا به یوسف ع است که اگر حضرت یوسف به زلیخا بلی می‌گفتند باید هوس او را پوره می‌کردند، دیگر نه عشقی بود و نه معشوقی.

 

عملیات خرسین و نزدیکی تباهی دور دوم فرماندهی محمدهاشم خان جنرال ناکام و‌ همیشه در خواب و معاون فرقه‌ی ۸:

در بخش های گذشته گفتم که عملیات عمومی خوست ختم شد و گفتند تا رسیدن نوبت پرواز یک تصفیه‌ی حول و حوش فرودگاه خوست و مناطق کمی دورتر از آن را به عنوان تحفه انجام بدهیم.

همه شاملان فرقه در وظیفه گماشته و به محله‌یی به نام خرسین فرستادند مان. وجه تسمیه‌ی نام خرسین در شهرستان لکن را نه دانستم و مرور من هم به معلومات های اینترنتی بی ثمر ماند، ‌و نام محل را در آن زمان همان خرسین گفتند.

اشرار اجازه‌ی پیش‌روی را برای ما در مرز نیمه پهن دشت بین دو تپه دادند و از تپه‌ی اول یا نقطه‌ی صفری حرکت کردیم و پهن دشت کوتاه را درنوردیدیم که در سمت شرق قرار داشت و ما باید از شمال به جنوب می رفتیم.

به طرف غرب ساحه پلیس وزارت داخله توظیف بود که آن زمان رفیق گلاب زوی وزیر آن بود، چون مادران در پکتیا ‌و خوست ‌و گردیز و‌ پکتیکا همیشه جنرال و وزیر ‌و رهبر یا عضو دفتر سیاسی یک حزب و رئیس جمهور می زاییدند و‌ مادران ما در شمال و شمال الشرق و غرب و نقاط مرکزی دایم سرباز و خُرد ضابط و خُرد رتبه ها و هیزم سوخت بادران ما را می زاییدند، عسکری از آن شاه نشینان دیده نه می شد و فرمان‌برداری نه بود و همه فرمان‌روایان ما بودند‌و اگر هم کسی به رغم شوق مزاج خودش عسکر می بود، موقعیت بهتر از یک جنرال غیر پشتون جنوبی داشت.

ادامه را در روایات بخوانید از گوگل به خوبی قابل دریافت استند.

 

 

 

جهان باز چی خواب ویران‌گری دیده است برای ما؟

کنفرانس ها یعنی چی؟

چرا از مقاومت ما حمایت نه می کنید؟ که به طالب تضرع دارید.

نوشته‌ی محمد عثمان نجیب

این روز ها صدا ها و خبر های عجیبی می خوانیم ‌و می بینیم ‌و می شنویم. هر جا کنفرانسی برای افغانستان است. کنفرانس ها بن تا دوحه که ملت را ویران کرده و همه هست و‌ بود آن را بلعیدند. حالا که کشور ما را عملاً‌ توسط برنامه های ذلیل زاد و غنی و کرزی از هم پاشیدند و‌ شیرازه ها را شکستند و افغانستان را سه صد سال دیگر عقب انداختند و عملاً یک گروه تروریستی را بر ما حاکم ساختند، این کنفرانس ها چی معنا دارد؟ فکر می کنم مقدماتی اند برای به رسمیت شناسی شرورترین گروه متحجر و تروریست طالبانی پاکستانی و خیبر پښتونخواهی و پشتون های جنوب. سفر های ارکان رهبری طالبان که شامل فهرست سیاه ملل متحد اند به کشور های خارجی معنای آن است که جهان با سرنوشت ملت افغانستان بازی دارند. کنفرانس دوحه، کنفرانس ماسکو، کنفرانس هند، کنفرانس هر روزه در پاکستان،‌ کنفرانس رژیم آخوندی شیعه‌یی با طالب سنی، پذیرایی هیئت طالبانی توسط مقامات ترکیه، فعالیت های‌ پیدا ‌و پنهان چین در تعامل با طالبان، سکوت ویران‌گر اعراب عیاش و زنباره‌ در قضایای مرتبط به جنایات در حال انجام توسط طالبان و ده ها مورد دیگر گمانه زنی ها را تقویت می کند که جهان تیغ کین به رخ مردم افغانستان کشیده و همه در پی یک تحولی به نفع خود اند. پس خوشحالی برخی برای برگزاری چنان کنفرانس ها جزء خوش باوری های خود فریب چیزی نیست. این چه سیاستی‌ست که طالب را به رسمیت نه می شناسند، اما با جنایات شان در تعامل اند. هیئت می‌آید و هیئت می‌رود افرادی که در گروه طالبان تحت پیگرد بین‌ المللی اند ‌و جوایز میلیون دالر بالای شان گذاشته شده آزادانه و بدون هراس هر جا خواسته باشند سفر می کنند. پس شناختنِ رسمی و غیر رسمی چی معنا دارد؟ همه خود به اهداف رساندن و مردم فریبی ملت افغانستان است و‌ بس.

ذلیل زاد وظیفه‌ی ویران‌گری را ختم کرد و با عقده های تباری و عشقی افغانستان را دست بسته توسط غنی رقیب عشقی خود و کرزی مامور چندین استخبارات به پاکستان تسلیم کرد. کنفرانس مَنفرانس هایی مفید نیستند.‌

ملت یک نهرو ‌و گاندی دیگر ضرورت دارد، ملت یک فیدل ‌و چگوارای دیگر ضرورت دارد، ملت یک اسپارتاکوس دیگر ضرورت دارد ملت استالینی ضرورت دارد که سرباز را حتا اگر فرزندش هم باشد به جنرال مساوی نه داند، ملت یک نلسن ماندیلای دیگر ضرورت دارد تا بی وقفه برای مردمش جان‌بازی کند ‌و سرانجام افتخار ابدی کسب کند. ملت یک حبیب الله خادم دین رسول الله کار دارد تا حقِ‌ حق تلفات را به دست اش بدهد، ملت یک مسعود دیگر کار دارد تا همه برایش زانو بزنند و بر پاکی و‌ صداقت او اقرار کنند، ملت به یک جنرال رزاق اڅک‌زی ضرورت دارد تا پوز پاکستان را به خاک بمالد و ایادی امپریالیسم را به سینه در آورد، ملت به یک نبی عظیمی، به یک آصف دلاور به یک جنرالی بابه جان ضرورت دارد تا سکان رهبری را به دست گیرد. ملت به یک عبدالخالق دیگر ضرورت دارد تا بی هراس مستبد را آماج قرار دهد، ملت به یک جبار قهرمان نیاز دارد تا درس عبرت به متجاوزان بدهد. ملت به یک اجماع کامل رزمی نیاز دارد تا فرزندان صدیق و پاک وطن از سراسر وطن او را کمک کنند. برای دست‌یابی به چنان آرزو ها و برگرداندن وطن به صاحبان اصلی آن برسد و رهایی از یوغ پاکستان و آمریکا و لندن ‌و ماسکو و دهلی و تهران و پیکنگ را رقم زند. در اوضاعی که طالب یعنی برادر کرزی و غنی عملاً و ‌علناً جنایت کاران آغشته به خون انتحاری را استشهادی می‌داند و باز مانده های شان را وعده پرزرق و برق می‌دهد، این جهان چگونه جهانی‌ست که با چنان عیانی آب از آب در آن تکان نه می‌خورد؟.

پس بیائید دنبال این کنفرانس های بیرونی که به اهداف ملت کُشِی افغانستان طراحی شده اند نه رویم و مقاومت ملی خود را سراسری بسازیم ‌و چنانی که تا کنون از احمد مسعود دفاع و پشتیبانی ‌و حمایت کرده ایم، مقاومت تحت رهبری او را هم‌چنان حمایت کنیم.

احمد مسعود هم باید برای برخی قلدران و بی خاصیت هایی که مقاومت را مال اجداد و پدران شان می‌دانند نیز نیز گوش‌زد کند تا با اراجیف بازی های کاذب سبب دل‌سردی مردم از مقاومت نه شوند.‌ همه دیدیم که غرور، تکبر، فرعون گونه به روی زمین راه رفتن، حق خود و حق دیگران را نه شناختن و صد ها اشتباه ‌و جنایت دیگر چی نتیجه را به دنبال داشت که حتا کشور ما را از ما گرفتند و اگر مقاومت نه داشته باشیم و دست قبیله گرایان برسد همه عزت و غرور ما را هم می دزدند. چنان الگوی رفتار اخلاقی، دینی و اسلامی و انسانی و صلاحیت شناسی های ماست که خداوند کمک ما می‌کند و دیر یا زود وطن را دوباره می‌گیریم تا هر کسی برای تعین سرنوشت ما و بی‌حضور ما تصمیم برای ما نه گیرد. انشاءالله.

 

 


مُشتی بر دهان مخالفان مقاومت

 

آقای صمد ازهر!

شما اول اتهامات جاسوسی علیه خود را رد کنید.

مسئولان محترم خبرگزاری آوا!

اصالت تان را بشناسید:

سعید سعیدی یکی از چند صد دزد است.

 

نوشته‌ی محمد عثمان نجیب

 

یکی از مؤلفه آدمیت درک آدمی است برای آن که بداند چه مسئولیتی دارد و چی حقوقی دارد؟

جهان حتا از عصر های کهن تا امروز پیوسته برای انسان شدن گام‌های سازنده برداشته و مطالعه‌ی کهنی نشان می‌‌دهد مردمان پیشین بسیار آگاه‌تر و خردگرا تر از نسل امروز بشر بوده اند. گاهی برخی ما به نادانی طعنه‌ی قرون وسطایی را به دیگری می‌دهیم یعنی آن‌‌که مردمان قرون وسطایی چیزی در بساط نه‌داشتند و همه کمال و جمال از عصر مدرنیته است. نه چنان نیست امروزه هر گامی که بشر می‌بردارد و سالانه میلیارد ها نوعی اسعار برای اکتشافات‌ کهنی هزینه می‌شود و هر ازگاهی و‌‌ پی‌هم خبری از یک عجیبه های کهنی می‌شنویم و به لطف تکنالوژی در همان لحظه‌ی کشفیات آگاهی حاصل می‌کنیم، همه شیرازه‌هایی کار های غیر قابل باور بشر از اعصار گذشته بوده است.

تمام امکانات مدرن امروز را به کار ببندید تا ببینیم کدام شان می‌توانند یک پارچه سنگ یکی از اهرام مصر را جابه‌جا و ‌یا معادل آن تراش کنند. همه سازنده ها و سازه‌ های شان را یک‌جا کنید تا پیکره‌یی هم‌چو پیکره‌ی بودا در بامیان بتراشد و یا استوپه های سمنگان را بنا کند و به همین گونه همه عجایبات اعصار گذشته را در جهان زیر نظر خود مجسم کنیم.

تفاوت برخی انسان های افغانستان با انسان های جهان درست در عدم رسایی عقل شان نسبت به ماحول ‌خود شان و‌ تاریخ بشریت است. در پی آن نه باشید که من آقای جنرال بودم همه چیز را می‌دانم و سخن‌ من بلا‌تشبیه آیه های آسمانی است. یا آقایی دی‌روز یک کاره‌یی بوده و مانند آقای صمد ازهر یا ده‌ها تای دیگر آن چی را خود شان بنا بر ملحوظاتی خوش نه دارند باید به دیگران هم تحمیل کنند. یا مثل درغل بابای دزد و فراری و فراریان فرعون های دی‌روز هر‌چی دل شان خواست به ملت بقبولانند.

من اخیراً مقاله‌یی از آقای محترم صمد ازهر را در تارنمای وزین مشعل خواندم که به مزمت از مقاومت و صدور مجوز گشودن دفتر سیاسی جبهه‌ی مقاومت ملی در آمریکا بود. ایشان برای آن که خود را از نقد صاحب دیدگاه ها پنهان کنند، ظاهراً اما نه قلباً اشغال افغانستان توسط طالبان پاکستانی را نشانه‌ی انتقادی رفته و ذر زیر مجموعه‌ی آن سخن اصل را که همانا مخالفت شان با گشودن دفتر سیاسی مقاومت ملی در آمریکا یا هر جای دیگر جهان است به زبان بیاورند و آوردند.

آقای صمد ازهر چهره‌ی نام آشنای کشور ما و نظام های کشور بودند. اما معلوم است که آبشخور دیدگاه های امروز شان از کجاست؟ متأسفانه حالا که ورق باز هم از بخت افغانستان برگشته سیاسی‌ترین و‌مدنی ترین شخصیت های کشور رخ نقاب‌ دار خود را عریان می‌کنند.

من از آقای صمد ازهر می‌پرسم که آیا با مطالعات کهنی یا پژوهشی تان یا در دوران حیات و‌ کار سیاسی و دولتی تان به مواردی برخورده اید که مقاومت های ملی در دفاع های خودی یا مبارزات گرم و سرد برای احیای هویت و استقلال از دست رفته وجود نه داشته باشند؟ حتا در عصر اروپای واحد امروز سکاتلند با بریتانیا چی مشکل دارد؟ مردم کاتالونیا چی‌ می‌خواهند؟ در شرق‌میانه، در آسیای میانه در هر سوی جهان ارمنی ها،‌ کُرد های ترکیه، ایران، عراق و مردم تایوان، چچنیا حتا در خود پاکستان داعیه‌ی پشتنونستان‌طلبی و بلوچستان‌طلبی چی می‌خواهند؟ کدام حرکت سیاسی نظامی حق طلبانه بدون جلب هم‌کاری های جهانی تداوم می‌داشته باشد؟

من می‌دانم که شما در محتوا مخالف ایجاد جبهه‌ی مقاومت ملی به رهبری مسعودِ پسر می‌باشید ‌‌اکر این رشته به دست یک سر‌رشته دار مورد حمایت شما می‌بود، آن آدم از بهشت آمده بود و همه را به اطاعت از او بسیج می‌کردید.

آقای سیاف و گروه فراری و فراعنه‌ی نظام گذشته همه از صحنه خارج شدند و نزد ملت آب‌رویی نه دارند. اما مقاومت ملی ایجاد شده در کشور و در کوه‌پایه های هندوکش خار چشمی است برای اشغال‌گران و نوکران طالب نمای شان.

همه می‌دانیم که آمریکا و انگلیس ‌و روس و هند و ایران و‌ چین و سیاسیون عیاش اعراب پاکستان را وسیله‌یی برای اشغال افغانستان ساختند. اهداف هم معلوم است. در این بازی خطرناک آن ها یک نظام حاکم‌ تروریستی بر‌کشور ما را مستقر ساختند. هرچند طالب در این میان گلوله‌ی دهن توپ است. اما چه‌گونه می‌توانید مقاومت برحق نسل جدید کشور را زیر پرسش ببرید. آمریکا افغانستان نیست که همه چیز در حیطه‌ی صلاحیت یک قوم خاص یا یک نیروی سیاسی خاص باشد یا رئیس جمهور نادانی مثل بایدن هر کاره باشد.

صدور چنان مجوز نه به رضایت قصر سفید و سیاه که به اثر فشار نیرو های مترقی و سناتوران مطرح و نماینده‌گان مجلس آمریکا صورت گرفته است. لذا در آمریکا همه مثل بایدن از تروریسم حمایت نه می‌کنند. شما تعاملات دگرگون ساز منطقه را می‌دانید که زبردستی پاکستان را کسی برای ابد تحمل نه دارد. حاشیه های بسیار ضخیم‌تر معادلات در چهار سوی کشور ما شکل گرفته اند که به سرنوشت جهان ارتباط دارند. همه‌ بازیگران در سقوط افغانستان حالا پیشمان اند و اگر سخن به زبان نه می‌آورند خواب هم برای شان حرام شده است. دیر یا زود صدای ملت های اروپا و آمریکا و همه کشور های ذی‌دخل در معادلات بیست سال اخیر افغانستان بلند می‌شود. ملت های بیدار جهان نه‌می‌گذارند تا سردم‌داران شان یک ملت زنده در افغانستان را به کام اژدهایی بسپارند که بیست سال تمام خون و آتش آورده اند و دلیل مداخله‌ی کشور های شان در افغانستان هم همین طالبان بودند. پس چی شد که یک شبه طالب را بر همه کشور ما حاکم ساختند؟

آقای محترم ازهر صاحب!

اگر شما داعیه‌ی مقاومت مردم را زیر پرسش ببرید آیا به همه اسناد و شواهدی جواب داده می‌توانید که شما ‌و حسن شرق و‌ دیگران را متهم به عضویت تان در kGB می‌کند؟ پس شما که سال‌هاست نه توانستید آن اتهام را از خود رفع کنید، چه‌گونه حالا مقاومت ملی ملت را زیر پرسش می‌برید؟ چون شما بزرگ‌تر از من هستید، برای تان نه می‌گویم شرم هم خوب چیز است. احترامانه می‌گویم انصاف هم خوب چیز است.

نیرویی که به دفاع از مقاومت برخاسته اعلام کرده اند حتا اکر کسی آنان را کمک نه کند، حتا اکر گرسنه بمانند، حتا اگر از سرما تلف شوند و‌ از گرما بسوزند تا زنده اند مقاومت می‌کنند و غیر از خدا هراسی و خواستی هم از کسی نه دارند. اما بدانید که مقاومت ملی تنها نیست شما فضای مجازی را می‌بینید،‌ شما حرکت های مدنی داخل افغانستان و حمایت های گسترده‌ی ملت ما خارج از افغانستان به دفاع از مقاومت را می‌بینید. انشاءالله این مقاومت رنگ می‌گیرد ‌و دیر یا زود ثمر می دهد.

و اما دز مورد گزارش خبرگزاری آوا!

تفکیک آگاهی شخص در صلاحیت خبرگزاری ها نیست و خلاف عرف خبرگزاری ‌و خبر نگاری است.

آقای سعید یکی از چند صد دزدی اند که به سناتور و وکیل همه دار و نه‌دار مملکت و‌ ملت را دزدیدند از رئیس شان مسلمیار تا خود آقای سعید همه خاین بودند و یا با سکوت شریک در جنایت و خیانت. لذا ایشان هرگز آگاه مسایل نیستند و سواد کافی هم برای ابراز نه دارند. از ایشان بپرسید چی خدمتی در کدام دور سناتوری خود حتا به ده‌کده‌ی خود کرده است؟ مقاومت ملی افغانستان تحت رهبری احمد مسعود یا کس دیگر حرکت بزرگ ملی است که صحبت‌کردنِ آقایانی به نام سعید و‌ ځاځۍ یا دیگران پیرامون بکُو و نه کو های مقاومت ارزشی برابر کاهی نه‌دارد و از قوه‌ی دراکیت و عقلانیت شان خارج است. شما اصالت بزرگ خبرنگاری تان را حفظ کنید و از کاه‌ها کوه‌ها نه سازید. تاریخ ۹۵ درصد وکلا و سناتوران را محاکمه خواهد کرد که جزإ جنایت کاری انجام نه‌داده اند. وقتی جهان کشور ما را به تروریستان خیبری و پنجابی ‌و چند ملیتی سپرد حالا مکلف است استقلال ما را با حمایت های وسیع و سریع و صریح از جبهه‌ی مقاومت ملی برای ما برگرداند و کمک مان کند. در این مورد کسی از آقایان سعید و ځاځۍ نظری و اجازه‌‌یی نه‌خواسته است.

لینک ها:

 

 

 

 

مطالب تانرا میتوانید به ایمل ادرس

ذیل ارسال بدارید

Email :

aqiqat1@hotmail.com

 


 

 
baztabehaqiqat.jimdo.com