محمدگل مهمند کی بود؟

خانم ثریا بها

نوشته تفصیلی تحقیقی خانم ثریا بها در مورد محمدگل مهمند پیر و پیشوای حلیم تنویر که کنسولی افغانستان و اکادمی علوم برایش محفل یادوبود گرفته بودند.

محمد گل مومند- بانی ستم ملی در افغانستان
محمد گل مومند یکی از بدنام ترین چهره های گسترش دهندۀ تبعیض نژادی و ستم ملی در تاریخ کشور ماست. وی با نهادینه کردن ستم ملی و فاشیسم درکشور تضاد عمیقی را بین ملیت ها ایجاد کرد، فرهنگ و افتخارات شکوهمند زبان پارسی ما را به خاک وخون کشاند.
محمد کل مومند با روش خاص فاشیستی خود در صفحات شمال کشور وشهرکابل و کوهدامن زمین، دست به تجاوز وکشتار مردم بیگناه زد، شمال و جنوب کشور را به جان هم افگند ، به نامهای تاریخی و اصیل کشور دستبرد بی شرمانه زد، زبان پشتو را با تضعیف زبان شیوای فارسی با خشونت تباری بر مردم تحمیل نمود ، آثار تاریخی را دشمنانه نابود کرد، کتب فارسی و اوزبیکی را با خشم و کین حسودانه به آتش کشید وخاکسترش را در" پته خزانه" گذاشت .
ای کاش مادر چنین فرزند جنایت کاری را نزاده بود تا جنایتکاران امروز به پیروی از اندیشۀ وی دامن تاریخ را لکه دار نمی ساختند.

محمد گل خان مومند فرزند برگد خورشید متعلق به قبیله شنوار بود که قبل از تقرر خویش به صفت نایب الحکومۀ مزار شریف جهت اجرای وظیفه در قطغن ثبت نام کرده بود، با گذشت زمان از رسوخ به در بار نادر شاه برخوردارگردید، در توطیۀ علیه شاه امان الله و سقوط دولت امانی همکار نزدیک نادر غدار و برادران بود.

با به قدرت رسیدن نادر و برادر مستبد او هاشم خان صدراعظم، محمد گل خان مومند درهیأت برادر ششم نادر ، صاحب دم و دستگاه و امتیازات بی حد و مرزی گردید. وی به دستور هاشم و نادر به تاریخ ١۴ اکتوبر ١٩٢٩میلادی و همچنان در اگست ١٩٣٠ بر مردمان شمالی که پس از سرکوب و شکست حبیب الله کلکانی تسلیم شده بودند با قوای منظم و مجهز نظامی لشکر کشی وحمله کرد ، قتل عامی را توسط لشکریان جنوبی اعم از جاجی ، منگل، جدران ، وزیری و احمدزایی بی رحمانه براه انداخت٠ او در این یورش بر مردمان بی گناه شمالی تحت شعار " سرش چت و مالش تاراج" دست به کشتار مردان پیر، جوان، زنان، کودکان وغارت مال ودارایی مردم زدند این جلادان خلاف موازین و ارزش های انسانی و غیرت وناموس پشتونوالی مرتکب جنایاتی از گونهء اسیر گرفتن و بحیث غنیمت بردن زنان شده و زنانی که تن به تسلیم نمی دادند یغماگران شکنجه های گوناگون داده و از ضجه های شان لذت می بردند.

میر غلام محمد غبار می نویسد " شاه محمود بردار نادر غدار تمام فعالیت های تخریبی خودش را درین ولایت به دست قوای وحشی پشتو زبانان ولایت پکیتا بنام ( افغان و غیر افغان) انجام داد و این خطرناکترین هسته نفاق و تجزیه مردم بودکه در صفحات شمال کشور به دست او کاشته شد و بعد ها بدست محمد گل مومند آبیاری شد٠

" مرحوم میر نجم الدین انصاری می نگارد:" محمدگل مومند در سالهای سلطنت محمد ظاهر خان گفته : (من باید به مجرد سقوط سقوی در کابل و غلبه سمت جنوبی امر می دادم که چنداول کابل را سوخته مردم آنرا تار و مار و مال ایشان تاراج شود، اما این کار رانکردم وحال پشیمانم وخود را ملامت می کنم وبر ریش خود تف می کنم)"

کشتار ها و قتل عامهای بی رحمانه ی ناشی از قصاوت و تعصب شدید محمد گل خان مومند را حتی جرید رسمی دولتی مانند روزنامه اصلاح که در حمایت از دولت مستبد نادرخانی نشرات وفعالیت داشتند نیز نتوانستند پنهان نمایند وبا وجود سانسور جراید از جانب مقامات دولتی ، روزنامه اصلاح در شماره ١٠ جدی ١٣٠٨ وشماره ١١جدی وشماره ٢٩حوت ١٣٠٨ با رعایت جانب احتیاط ومحافظه کاری مینویسد:" ١٩٢ نفر شمالی محبوس وهفتاد نفر کوهستانی اسیر وسر هفت نفر کوهستانی بکابل آورده شد ٣٠٠ نفر اسیر وعده ای مقتول وعده یی فرار ، ۵٠ نفر دریک روز اعدام گردیدند٠"

قرار نوشته محروم غبار " در حالیکه شاه هرروز از ١٠ الی ۵٠ نفر مردم شمالی را به عنوان اشرار بدون محکمه گلوله باران می کرد مردم دیدند که نادر غدار و محمدگل مومند به انتقام مرگ کیوناری خون مردم شمالی را تا آخرین نفر به خاک می ریزد ، دست به یک سلسله اقدامات و قیامها زدند و این قیام ها سندی شد تا بیشتر از پیش به ریختن خون این مردم اقدام نمایند٠"

محمدگل خان مومند مناسب ترین شخصی بود برای بیشبرد اهداف و برآورده ساختن مقاصد شوم استعمار انگلیس در کشور ما ٠ وی به حیث رئیس تنظمیه ی شمالی با لشکر ی از جیره خواران انگلیس متشکل از اقوام وقبایل جاجی، منگل ، وزیری احمدزایی، کروخیل وطوطی خیل که تعداد آنها به ٢۵ هزار نفربالغ می شد تحت امر وقومانده خود علیه مردمان بیچاره و بی گناه و بی دفاع شمالی سوق داد ومحشری از بیدادگری قتل عام چور،چپاول، غارت ، بی ناموسی و تجاوز وحشیانه را به راه انداخت ٠

محروم غبار می نگارد : " محمد گل مومند درین ولایت قیافت فاتح به خود گرفته و درکمال تکبر و بی گانگی با مردم پیش آمد دشمنانه ووحشیانه بنمود، او قوای حشری و نظامی را در تاراج خانه ها ، انهدام دیوارها باغها و محراق قلعه ها بگماشت وخود مشغول شکنجه ، اهانت ، لت وکوب مردم بود واز قیام کنندگان جان می خواست ، آنها ییکه پول ،طلا و سلاح نداشتند چوب می زد ، دشنام های رکیک ودور از شرف انسانی می داد ، حتی به تأیید سایر تاریخ نویسان، تهدید به احضار زنش در محضر عام می نمود٠ اگر در خانه های تلاشی شده زیورات به دست شان نمی آمد زنان خانواده را تهدید به فرو بردن سوزن در پستانهای شان می نمودند به گذارش شماره ۵٨ ماه دلو روزنامه اصلاح ( محمد گل مومندازمردم شمالی ٣٩٨٣۴ دانه طلا و ١۴٩٢٠٦ سکه نقره از خانه دزدی و به نادر غدار تقدیم کرد البته این حساب روزنامه شامل زیورات و پول نقد و اثاثیه خانه مثل قالین و ظروف نمی باشد که لشکریان وحشی صفت با خود بردند.)"

یک نفر پیر مرد شمالی که محمد عباس خان نام داشت در اظهاراتش راجع به وحشی گری های محمد گل خان مومند و لشکریان وحشی او چنین نقل میکند: " زمانیکه لشکریان جنگلی به خانه ما آمدند بعداز شکستاندن در و پنجره ها به خانه پسرم داخل شدند آرمونیه پسرم باز بود چند نفر ملیشه به خاطر صاحب شدن آرمونیه گویا که صندوق طلا است باهم به جنگ ودعوا پرداختند تا بالاخره یکی از کلان های شان رسید و فورا" آرمونیه را بغل کرد وقتیکه دروازه آرمونیه در موقع بغل گرفتن بسته گردید ا خود صدایی بلندکرد ، دلگی مشر ترسید و آرمونیه را به زمین انداخت و همه چند قدم دورتر از آرمونیه استادند و از ترس دست به آرمونیه نزدند( بعد دستار و پتوی مرا گرفتند و مرا به درختی بستند و آنقدر چوبم زدند که از هوش رفتم ٠" (نقل قول از کتاب یغمای دوم منگلی ) .

همچنان شخص دیگری اظهار داشته است که وحشیان جنوبی دوشاب را که مردم شمالی از شیره انگور یا شیره توت درست می کنند و در چلیک های چرمی یا داخل چاتی ها ذخیره می کنند و در ایام زمستان با نان و چای صبحانه آنرا می خورند خیال کردند که روغن یا تیل شرشم یا تیل سیاه است ، درموهای دراز، بروت ها و چپلی ها و پیزار های خود مالیدند ، چونکه آنها به چرب کردند موهای سر شان با تیل سیاه عادت داشتند.

وزیر محمد گل خان مومندکه نخستین سردمدار فاشیسم، اپارتاید نژادی و ستم ملی در افغانستان بود برای تطبیق پروژه های فاشیستی و پشتونیزه کردن افغانستان و ستم ملی براقوام شمال کشور به یک تعداد عناصر فاسد و جنایت پیشۀ دیگرنیز ضرورت داشت، آنجمله بااختر محمد( پدر داکتر نجیب الله ریس جمهور) که در قریه ی میلن پکتیا چلی مسجد بود و صرف چند سوره نزد ملا بیش نخوانده بود و اضافه از آن سوادی نداشت آشنا گردید وی نخست در ولایت قطغن به عنوان شاطر زیر رکاب اسپهای محمد گل مومند وسپس با فرا گرفتن تعلیم از مکتب درندگی محمدگل مومند و ستم برمردم شمال به جاه ومقام رسیدو علاقه دار قطغن مقرر گردید ، وحشت فطری وی با اندیشه فاشیستی محمد گل مومندسازگار گردید واین چلی مسجد بر سرنوشت مردم قطغن فرمان میراند وبا رشوه ستانی وچوروچپاول مردم در مسیر اندیشه فاشیستی محمد گل مومندحرکت میکرد، این جنایت کاران فاشیست دریک اتحاد نا مقدس تخم نفاق و ستم ملی را در شمال کشورکشتند که اختر محمد بوسیله محمدگل به داود خان صدراعظم وقت معرفی و سپس به عنوان وکیل تجار درپشاور پاکستان مقرر گردید، این چلی مسجد ازطریق جاسوسی دوطرفه ودوشیدن گاو شیری "مساله پشتونستان "ورشوه ستانی ازتجار، صاحب ملیونها افغانی گردید و شعارش چهار "پ" بود، پشتو، پشتون، پشتونستان، پکتیا٠ علاوه از پدر خاین داکتر نجیب مولانا عبیداله صافی سرمدرس مدرسه ی اسدیه ،عبدالغفور خان از ناقلین سر پل ، حکیم بای از ناقلین بوینه قره ، عبدالجبار خان حکمران شبرغان ، داد محمد خان حکمران بلخ ، ضیاء خان ، مولانا حبیب الله معلم جبری کورس پشتو وغیره عناصر متعصب قبایلی در سر کوب مردمان بی گناه از ملیت های با فرهنگ تاجیک اوزبیک، هزاره و ترکمن وقتل و کشتار آنها وبه بند و زنجیر کشیدن روشنفکران در صفحات شما کشور ثبت تاریخ است٠

شیوه برخورد غیر انسانی وفتنه انگیزانه محمد خان مومند وهمراهانش دربرابر ملیت های غیر پشتون روشنفکران سمت شمال را واداشت تامحافل مخفی وشب نشینی های را براه اندازند و راه چاره برای نجات مردم بجویند که می توان از اشخاصی چون میرزا محمد قاسم ، فیض الله بای، سید عمر کرنیل سید صادق گوهری ، مولوی صاحب خال محمد خسته شاعر وعارف مشهور، عبدالصمد جاهد، میرزا ثاقب شاعر، عبدالاحد رقیم ، میرزا غلام علی قانون ، سید حسین آقا، حلال الدین بدری ، شریف شاه، قاری سید اکبر ، حاجی محمد علی ، حاجی عبدالرزاق نثاری ، میرزا فراح الدین ، نورمحمد رئیس روضه، سید شاه ، اکبر لالا، مولوی غلام حیدر ، مولوی محمد عثمان ، عبدالله نصار وغیره از ولایت بلخ نظیر قل ، نظر محمد نوا، ابوالخیر خیری از میمنه آقای کریم نزهی از اندخوی ، مخدوم اسماعیل از خلم ، سید محمد دهقان از کشم ولایت بدخشان ، وکیل محمد صدیق از رستاق ولایت تخارنام برد ٠

از کار نامه های جنایت بار دیگر وزیر محمد خان مومند یکی اینست که ده ها جریب زمین آبی و للمی حاصل خیز مردمان صفحات شمال، شمال شرق و غرب کشور را با جبر و اکراه از مالکان اصلی آن غصب و برای ناقلان قبایل پشتون اعطاء کردکه ذکر تک تک آن با تفضیل از حوصله این نوشته خارج است او با چنین بخشش های خاینانه حقوق باشندگان اصلی و بومی مناطق شمال را لگد مال و صدای شکایات آنها را در گلو خفه کرد، عده ای را روانه زندانها نمود و تعدادی را به گونه مخفی و علنی به کام مرگ فرستاد و جمعی را به ولایت کابل و سایر ولایات تبعیدکرد که سرنوشت این زندانیان ستم فاشیستی محمدگل مومند کم از آوارگان فلسطین به دست صهیونیست های یهودی نبود و شاید هم خون مشترکی در رگهای شان جریان داشت. باین ستم ملی مردمان اصلی شمال را در ولایات دیگر تبعید و خانه ها و زمین های شان را به پشتون های ناقل بخشید که این سیاست صیهونستی محمد گل مومند روی فاشیسم هتلری را سفید کرد.

محمدگل مومند با این کارروایی های محیلانه و تفرقه جویانه آتش نفاق ودشمنی را درمیان ملیت های برادر ساکن در کشورما برافروخت که منجر به قتل وخون ریزی و برادرکشی دوامداری در افغانستان گردید. آتش تبعیض نژادی، سمتی و زبانی را بر افروخت واین دوزخ چی تمام امکانات وامتیازات را به قبایل پشتون و زبان پشتوقایل گردید وبا نسل کشی های بی حد و مرز و تضعیف زبان فارسی کمر خیانت بست و زبان فارسی را که طی صدها سال به شکل سالم و طبعی رشد کرد و زبان شعر وادب و تحریر مردم و دربارگردید ، متاسفانه شوونیست های زبانی خواستند تا این زبان مشترک و وحدت همه اقوام را صدمه زده ، زبان اقلیت و نامانوس پشتو را که که در حالت احتضار بود بر زبان اکثریت مردم با خشونت تباری حاکم سازند.
محمد گل مومند با سوء استفاده از مقام شامخ دولتی و صلاحیت های بی حد و مرز که استبدا نادری وهاشم خانی به او اعطا کرده بود تمام مضامین مکاتب ،دانشکده ها وآموزشگاه ها را اززبان فارسی که زبان اکثریت جامعه بود به زبان نا آشنای پشتو تبدیل نمود ،کورس های جبری زبان پشتو را بوجود آورد وبه مطبوعات وقت دستور داد که حتی عناوین کتاب های نویسندگان زبان فارسی باید حتما" به زبان پشتو باشد در غیر آن اجازه نشر داده نشود٠بنابر برنامه سازی های فاشیستی وی هزاران جلد کتاب باارزش فارسی واوزبیکی طعمه ی حریق گردید درشمال کشور تمام کتیبه های خطی و سنگ های قبور را از بین برد وحتی کتاب های درسی مکاتب رانابود کردند و به جای آن ناشیانه به نشر کتب پشتو که ازهر نوع ارزش علمی ، ادبی وفرهنگی تهی بود پرداختند که این زخم خونین در پیکر معارف ما تا هنوزپیداست ٠

محمد گل مومند نه تنها در ساحه تفرقه اندازی قومی و ملیتی نقش خائنانه بازی کرد بلکه در ساحه فرهنگ و ادبیات کشور نقش یک دشمن خون آشام را با زبان وفرهنگ فارسی بازی کرد و این زبان را درزندان عقاید تنگ نظرانه فاشیستی خود زندانی کرد، که باین همه حسادت ابلیس مأبانه خود نتوانست سرسوزن هم کار سازنده و مثبتی برای زبان پشتو انجام دهد تا از یک فرهنگ غنی و سیال برخورشود وبتواند زبان ادب ،قلم و دانشگاهی گردد ،هم به زبان فارسی خیانت کرد و هم نفرت و انزجار مردم را علیه زبان پشتو بر انگیخت .

محمد گل مومند با نیت شوم فاشیستی نام های تاریخی کشور را که هویت مشخص چندین صد ساله داشتنداز تاریخ و جغرافیای کشور ما نابود کرد وبه جای آن اسم های جدید پشتونی برگزید و با چند خائن دیگر سرنوشت کشور ومردم را رقم میزد که این ترور هویتها و تغییرنامهای تاریخی خراسان لکه ننگی است بر جبین
این نژاد پرستان چنانچه درولایت هرات نام تاریخی منطقه سبزوار،که زادگاه دانشمندانی چون مولانا حسین واعظ کاشفی سبز واری بود به" شیندند" و نام پوشنگ یا فوشنج را که مهد زایش طاهر پوشنگی بود به" پشتون زرغون "تبدیل نمودند ولی تا امروز مولانا حسین کاشفی را به نام سبزواری یاد می کنند نه شیندندی که بعد از تغییر نام شیندندایران با زرنگی اسم سبزوار را برای منطقۀ خود دزدید، واین خیانت آگاهانه در مورد قهرمان ملی ما طاهر پوشنگی نیزنا بخشودنی است ، طاهر پوشنگی عیار و سپه سالار بزرگ عرصه پیکار و سیاست که لشکر امین الرشید را تار و مار کرد و مامون الرشید را بر تخت دارالخلافۀ عباسی در بغداد نشاند و به پاس همین خدمتش به حیث والی هرات مقرر شد و سپس اعلان استقلال میهن خود خراسان را از یوغ استعمار عرب وخلافت عباسی نمود، تا امروزکسی نگفته که طاهر" پشتون زرغونی"بلکه تاریخ خراسان وی را به نام طاهر " پوشنگی" یا فوشنگی می شناسدند و همچنان ابو مسلم خراسانی را هرگز ابومسلم افغان نگفتند ون می شود تاریخ را با اسم گذاری های فاشیستی گول زد . محمدگل مومند درولایت هرات نام "قره تپه" را به "تورغندی" تغییرداد .
محمدگل مومند در صفحات شمال کشور نیز دستبردبه نام های تاریخی زد چنانچه در منطقه بلخ نام قریه" چهار باغ گلشن" را به" شینکی" ، نام" قلعه چه " را به" اسپین کوت "، نام" ینگی آرق را به "نویکوت" ، نام "دکبر جین" را به" شلخی" نام "هزاره چقیش" را به" استول گی " ، نام "رحمت آباد" را به "جرگی " ، نام " یول بولدی" را به "لیندی"، نام " ده دراز"را به "غشی" ، نام" قوش تپه" را به "منگولی"،نام "سمرقندیان" را به" زرغون کوت"، نام "حصارک " را به" اوغز "، نام "چهارسنگ" رابه "سلورتیگی"،نام پلاسپوش را به "زوزان " نام "عباد" را" به دیره گی " ، نام" چهل ستون" رابه"غندان" ، نام "کودوخانه را به " باندگی" ، "نام کشک عبدل رابه " بانده" ، نام "کول انبو" را به" منده تی"، گذاشت
جنایت نابخشودنی وبزرگ دیگرمحمد گل مومند که ازسرلج و عقده خودکوچک بینی وی و دشمنان فرهنگ وت مدن فارسی مایه می گرفت، تغییر نام قریه بهاء الدین بودکه به افتخار زادگاه مولانا جلا ل الدین بلخی به اسم پدرش" بهاء الدین " نامگذاری شده بود، متأسفانه بایک خیانت تاریخی وعقده و جنون فاشیستی به " اشپوله " تغییر نام داده شد ، معنی" اشپوله" را باید ازفاشیستان قبیله پرسید؟!
چرا اسم زادگاه بزرگترین دانشمند و شاعر زبان فارسی که افتخار بشریت است از زادگاه اش زدوده می شود تا ایرانیان وی را به جهان از ایران امروزی معرفی نمایند ؟ واین قبیله سالاران بی فرهنگ خود می روند و از آن سوی مرزهای پاکستان خوشحال ختک ورحمان بابا را پیدا نموده اسمهای جاده های این طرف مرز به نام خوشحال خان مینه ،مکتب خوشحال خان ، لیلیه خوشحال و رحمان بابا نامگذاری می کنند مگر اپارتاید شاخ ودم دارد؟

نام " ایلمانی" را به" وچه ونه" ، نام سلطان خوجه ولی را به میروندی، نام "باغ وراق" را به " حاجی کوت"، نام " زاموکان" را به " کاکاکوت" ، نام " بنگاله" را " به ورخی" ، نام " آق تیپه" را به "اسپین کی" ٠ در شبرغان نام " تخت سلطان " را به" شین کوت" ونام "حسن تابین" را به" غزگی" ٠
در آقچه نام " آقچه نمای " را به " بتی کوت"، نام " گومک صالح" را به "بتی" ، نام " بوینه قره" را به " شول گره" ٠ در ولایت سمنگان نام قریه " گل قشلاق را به " جوغی" نام " کته قشلاق" را به " جگه بانده" نام "مینگ قشلاق" را به "زندی کوت " ، نام " لرغان" را به "کلای وزیر" ، نام " جوی زندان " را به "جوی ژوندون"، نام دره " زندان " را به دره ژوندون تغییر داد٠
اگر مردم این مناطق نام اصلی وتاریخی آن را بر زبان می راندند مورد اذیت و باز داشت وشکنجه قرار می گرفتند.
مگر چه کسی کشور را به نام این فاشیست سجل کرده بود که با این همه صلاحیت عام وتام نام های تاریخی کشور را تغییر دهد ؟ همچنان در جوزوجان بنابر هدایت محمد گل مومند "کمال الدین اسحق زی " یازده نفر دهقان اوزبیک را زنده پوست کرد وبعد مرده های شانرا در میان خرمن گندم آتش زد، زمانیکه مردم برای شکایت این جنایت اسحق زی نزد ظاهر شاه آمدند حکومت وقت همه شکایت کنندگان را نیز روانه زندان کرد.
محمد گل مومندودنباله روان وی نه تنها بادست درازی های بی شرمانه درتغییرنام صفحات شمال و غرب کشوراقدام کردند بلکه با بیرحمی صیهونستی خود نام بسیاری از مناطق شهرکابل را به زبان پشتو واشخاص پشتون نام گذاری کردندو بخشهای از قدیمی ترین محل بودباش مردم اصیل و زادگاه روشنفکران نویسنده و شاعر کابل را به نام جاده "میوند!؟ "مسمی کردندو با این پلان های فاشیستی غلام محمد فرهاد"پاپا" عقب اپارتمان های جاده میوند را که قبلا" باغها و گل وگلزار بودند به بدرفت بزرگ ومتعفن شهر تبدیل کردند نام

" کوته سنگی "که نام شاعره" بی بی سنگی" اولین زن سیاست مدار کابل زمین بود و اشعارش بدست عبدالرحمن خان افتاد و وی را در اتاق یا کوته" سنگی" محبوس کرد و نام کوته سنگی از نام این زن مأخوذ گردیده که با سیاست تنگ نظرانه کوته سنگی به " میرویس میدان " تغییر نام داده شد ، نام" ده بوری "را به " جمال مینه " ،نام بخشی از " شاه شهید وسیاه سنگ " را به نام " سید نور محمدشاه مینه" ومحلی در " ده افشار " را بنام سپین کلی" ، " قلعه ی جرنیل " رابنام " خوشحال مینه " وقستمی از قدیمی ترین نامهای شهر کابل را که بنام کوچه های " بازار ارگ ، خیابان ، پل خشتی ، کوچه علی رضا خان وشور بازار" یاد می شدند بنام " جاده نادرپشتون " نام گذاری گردید، ومحوطه فواره های این محل را " پشتونستان وات " نام گذاری کردند آنطرفتر" پشتنی تجارتی بانک "عرض اندام کرد، نامها آب ورنگ فاشیستی ( پشتون تباری ) بخود گرفت وگویا هر زنده جانی باید بنام پشتو ، پشتون وپشتونستان نفس میکشید، همچنان مکرویان اول را بنام" نادرشاه مینه" ومنطقه وسیع دیگر را بنام " وزیراکبر خان مینه " نام گذاری کردند ٠

همچنان تعداد زیادی از مکاتب را در شهر کابل بنام اقوام پشتون کردند مگر درین شهرمادران اوزبیک ،هزاره وتاجیک هرگز فرزندانی نزاده بودند مگر شهر خالی از شخصیت ها انقلابی ومبازرینی چون ، غبار، محمودی،سرور جویا ، سعدالدین بهاء ، علی اصغر شعاع ،اسماعیل بلخی ، براتعلی تاج ، عبدالخالق قهرمان ، ابراهیم صفا ، انور بسمل ، ،محمد ولی خان دروازی ، طاهر بدخشی، مجید کلکانی ونویسندگان و شاعرانی چون واصف باختری، پرتو نادری، شبگیر پولادیان، لطیف ناظمی و صدها ها تن دیگر بود؟ که مکاتب و دارالمعلمین ها و لیله های شهر کابل به نام افرادی که نه تنها از کابل بلکه از افغانستان نبودند نام گذاری شد چون مکتب و لیلیه خوشحال خان و محلی بنام "خوشحال خان مینه" مسمی گردید وهمچنان لیله ومکتب رحمان بابا، مکتب نازوانا(مادر میرویس هوتکی ) ، مکتب زرغونه ( مادر احمدشاه درانی ) مکتب ملالی ، شفاخانه بنام ملالی "ملالی زژنتون" و حالا جایزه اسکار دولت کرزی بنام ملالی است ملالی که هرگز وجود نداشته است ( ملالی دختری جعلی عبدالحی حبیبی بود تا از قندهار در جنگ میوند قهرمان زنی داشته باشند و این زن تا اکنون نه سال تولد دارد نه سال مرگ ، نه نام پدر ومادر ، نه گوری دارد و نه بیوگرافی ، چون تا حال عقل حکومت پشتونخواه برای این جعل عبدالحی حبیبی کار نکرده بود ممکن فردا باز برای ملالی قبر و سال تولد وسال مرگ ونام پدر ومادری بسازند و شاید مکتب دیگری را بنام مادر ومادر کلان ملالی افغان نام گذاری کنند) وهمچنان مکتب نادریه بنام نادرغدار دیره دونی ، مکتب حبییه بنام حبیب الله خان نوکر استعمار انگلیس ومکتب شادخت مریم و شاخت بلقیس نواسه های نادر دیره دونی وصدها نام دیگر بنام یک قوم خاص که به این نامها در قندهار و جلال آباد وپکتیا و هلمند نیزجاهای مسمی شده ولی در مناطق پشتونی هیچگاه یک محل یامکتب بنام تاجیک ازبیک و هزاره و نورستانی نام گذاری نمی شود وهمچنانکه والی ها باید پشتون باشند و باز می گویند" دا زمونژ بابا وطن " بابا هم هویتش مشکوک برآمد؟ !

گذشته از نامهای جاها در هیچ نقطه دنیا واحد پولی یک کشور به نام یک قوم نیست مثل " افغانی " و یا لباس افغانی که متعلق به قوم بی هویت کوچی است بنام" لباس ملی" کشورجا زده شده است و رقص مردم قبایل پشتون را بنام "اتن ملی "بالای همه مردم قبولانده اند که گویا ملیت های دیگر نه لباس دارند و نه رقص مخصوص خودرا، همه را در فرهنگ یک قبیله ذوب ومنحل کردن و خود در فرهنگ شهری دیگران ذوب نشدن از اصول اساسی صهیونیزم است ٠ محمد گل مومند برای اشاعه این آرمان آگاهانه به اشخاصی جعل نویسی چون حبیبی وچند تن پشتونخواه دیگر و پشتو تولنه ضرورت داشت تا با ساختن ( پته خزانه ) به درمان عقده های فرهنگی خودبپردازند ، اما به ریش خود خندیدند ، بعدسرود ملی را که در حقیقت سرود فاشیستی است به زبان همان یک قوم خاص نواختند که امروز طبل رسوایی شان از بام اسرائیل پایین افتاد٠

این بود روایات پدرم و برادرم و پژوهش های من در زمینۀ جنایات محمد گل مومند و ممنون از داکتر عنایت الله شهرانی که برایم معلومات ارایه کردند.

 

 


نامهٔ سید اکرام پیگیر از طراز پیشگامان نهضت ترقیخواه افغانستان 
عنوانی داکتر محمد داوود راوش

ترسم نرسی به کعبه  ای اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است

سعدی

 

به پیشگاه مقام محترم دارالانشای کمیته مرکزی حزب آبادی افغانستان! 

 قابل توجه محترم پروفیسور محمد داوود راوش رئیس حزب آبادی!

مصوبه ی اخیر دارالانشای کمیته مرکزی حزب آبادی افغانستان در راستای حمایت از تکت انتخاباتی تیم اشرف غنی رئیس جمهور کشور، به طرز بی ‌سابقه دلهره ها و نگرانی های عمیقی را در بساط سازمانی این حزب دادگر وترقیخواه کشور برانگیخته و سیگنال دهنده وقوع یک بحران گسترده در داخل حزب محسوب میگردد.

از آنجاییکه تن وجان مان با رشته های حیاتی این حزب تاریخی گره خورده وبقای سیاسی آن در سرلوح آرزو ها و آرمانهای شریفانه ما قرار دارد، دشوار است تا درین برههٔ بحرانزای زمان به عزلت نشست وفروپاشی مجدد حزب وضربات وارده برنهضت ترقی‌خواه را به تماشا نشست.

افتخارات حزب آبادی زاده مبارزات یک نسل آزادی‌خواه، ترقی خواه ودموکرات کشور است. گنجینه های میراث های سیاسی و معنوی آن متعلق به همه رزمندگان، مبارزین دلیر و هواداران نهضت دادگر کشور است. این امر مارا ملزم میسازد تا از ارزشهای سترگ آرمانی واندیشه یی این حزب به دفاع قاطع برخیریم.

بنابراین؛ من خواستم در پیوند با مصوبه اخیر دارالانشای کمیته مرکزی به حیث یک عضو ساده این حزب موقف ودیدگاه خویش را ابراز بدارم.

محترم رییس صاحب!

 شما در مرکز یعنی کابل حضور دارید. هرروز شاهد حوادث خونبار در آن کشور هستید.  بخش اعظم این رخداد ها که ذیلا به مثابه شمه ای از رخداد های ناهنجار بازتاب خواهد یافت، در علل و انگیزه های مدیریتی نظام حاکم موجود، ریشه یی گسست ناپذیر دارد:

 -همه روزه، به ویژه پس از رهایی حدود ۹۰۰ تن از زندانی های طالبان بوسیله رییس

جمهورغنی، ده هاتن از  اجساد بیجان بوسیله بمب های انتحاری به هوا پرتاب میگردند که اکثر خانواده ها به دریافت اجساد عزیزان خویش موفق نمی گردند.

  -آیا شما در پرده تلویزیون ها هر روز فریاد مادران داغدیدهٔ وطن را نمی شنوید؟

 -آیا شما روزانه به تعداد ده ها وصد ها تن مرد و زن وکودک که در نتیجه بحران ویرانگر موجود که تحت سایهٔ دولت کنونی ودر زیر چتر سیاسی و نظامی ناتو و آمریکا که  از حیات وزندگی محروم می شوند مشاهده نمیکنید؟

 -در تداوم حضور ناتو در کشور وبه برکت استقرار رژیم موجود، حدود سه ونیم ملیون افراد مستعد به کار، تحصیل یافته های کشور مبتلا به اعتیاد به مواد مخدر بوده که این رقم قریب به معادل جمیعت کشور قرغزستان است. بدیهیست که در صورت ادامه مدیریت کنونی این آمار روزانه گراف صعودی خویش را طی نموده و جامعه مارا فلج میسازد. این رویکرد مایه بزرگ نگرانی برای همه، به ویژه احزابی که سرایشگر درد مردم است،میباشد.

 -روزانه، در نتیجه افزایش تنگنای زندگی؛ فقر، بیکاری، فساد، جنایات سازمانیافته، وانسداد دریچه های امید، هزاران تن از مردم راهی دیار غربت وهجرت شده ودر عرض راه طعمه ماهیان میشوند، که برای جامعه ما نهایت تکاندهنده می‌باشد.

آیا ازدید شما برای تشخیص عاملان اصلی این جنایات، این همه گفته ها، مدارک واسناد ذکر شده کافی نیست؟

 -به گواهی تاریخ و شواهد معتبر، برای دومین بار بعد از دوران امیر حبیب الله خان سراج بار دیگر، در داخل ارگ که دولتمردان آن  باید حافظ نوامیس ملی باشند، روسپی خانه ساخته میشود. چنین رسوایی بزرگ مرز های جغرافیای کشور را درهم شکسته و در رسانه های جهانی از شآن وشوکت زمدار وقت سخن گفته و وجاهت ملی ما را صدمه میزند.

 -شما به یاد خواهید داشت که در تمام دوران حکومت داری امیران وروئسای جمهور، هیچگاه ملکه ویا بانوی اول مملکت، بودجه جداگانه و بودجه مخصوص دولت داری از خود نداشته که ولخرجی کند. به لک بخشی بیت المال که ثروتهای ملی ومردمان بینوای کشور است بپردازد.  وبدعت دیگری که موازی باارگ، بانوی اول کشور برای خود مشاورین تعیین وتقرر نماید. وهزینه های گزافی را به هدر دهد. که میتوان چنین رویکرد را از جملهٔ شهکاری های اشرف غنی رییس جمهور بی مثال افغانستان به حساب آورد.

 -شخصی ساختن آرشیف تلویزیون که صرف برای خانواده اشرف غنی قابل استفاده و دیگران را از حق طبیعی محروم میگرداند، نیز از اقدامات ویژه وبی سابقه ی  اشرف غنی رییس جمهور کنونی محسوب میگردد.

انتخابات پارلمانی وپی آمد افتضاح آور آن در تاریخ افغانستان بی سابقه است. تاکنون در ولایت غزنی انتخابات صورت نگرفته است و مردمان آن ولا از حقوق مشروع شان  محروم ساخته شده‌اند.

البته نظیر این نمونه ها، جنایات ناگفته و بیشمار دیگری وجود دارد که شما از آن آگاهی کامل دارید. پس با توجه به حمایت دارالانشای حزب از تکت انتخاباتی اشرف غنی، ما؛ چرا گناه ناکرده را به گردن خویش گیریم؟

با توجه با فهرست طولانی، فساد، جنایت، نا امنی، فقر وکشتار هزاران هموطن مان تحت اداره وسایه رژیم که ۴۵ هزار سرباز( گزارش چندین ماه پیش، که همه روزه روند این جانباختگان وطن ادامه دارد) وسپاهیان وطن را در نتیجه بی ‌کفایتی سردمداران نظامی، به دستان طالبان به خاک سیاه نشانده، انگیزه ی حمایت شما از تکت انتخاباتی حاکمان کنونی وابسته به غرب وامریکا در چه است؟

مانباید نسبت  به کارنامه های زشت وپلشت غنی و اعمال ناشایست آن در نزد ملت زخمی وخونچکان کشور پاسخ ده وجواب گو باشیم. حزب ما با توجه به اینکه از لحاظ آرمانی واندیشه یی و برنامه های ملی با رژیم کنونی و اهداف بیگانه فرسخ ها فاصله دارد، نباید در آلودگی های رژیم صدمه دیده، اعتماد ملی اش را خدشه دار ساخته و نهضت ترقی‌خواه وطن را تحت ضربات جبران ناپذیر وسوء اعتماد قرار دهد.

در چنین اوضاع آشفته و رخداد های پیچیده به حیث اولویت های سیاسی، ما باید از گرایش های سیاسی که وحدت و همبستگی حزب مارا آماج قرار میدهد اجتناب نموده ودر قبال تصامیم حزبی هوشیار باشیم.

وحدت و همبستگی حزب یک امر اصل وآرزوی همیشگی ما است. هرگونه ساختار شکنی را که ازانگیزه های این کژ اندیشی برمیتابد جدأ محکوم میکنم.

من ضمن مخالفت شدید با فیصله ی اخیر دارالانشای حزب در خصوص حمایت از تکت انتخاباتی اشرف غنی احمدزی، از همه اعضای شریف، ورزمندگان با ایمان حزب، رفقا و پیروان مکتب تاریخی مان مجدانه مطالبه مینمایم تا اتحاد و همبستگی حزبی شانرا حفظ نموده و برای سلامتی اندیشه یی و آرمانی حزب ونجات آن از فرو رفتن در هرگونه باطلاق سیاسی همت بگمارند.

از رهبران حزب بویژه شخص رفیق محمد داوود راوش مصرانه تقاضا دارم تا بر فیصله دارالانشای حزب مبنی بر حمایت اش از تکت انتخاباتی تیم اشرف غنی تجدید نظر نموده و اجازه دهد تا حزب با قامت افراشته، سربلند، دامان پاک و دستان مقدس به مبارزات سیاسی ورهایی بخش ادامه دهد!!!

در وضع فعلی با توجه به ترکیب و ماهیت تکت های انتخاباتی وهمسوی سیاسی، فکری واندیشه یی تکت های موجود و بخاطر تحکیم پایه های وحدت در داخل حزب، بهتر است تا حزب ما از فرورفتن در جاده های اشتباه آمیز بپرهیزد.

ما باید به ندای تاریخ لبیک گفته ودر راه اتحاد و همبستگی همه نیروهای ترقی‌خواه و وطنپرست در چهار چوب جبهه ملی همت گماشته و نگذاریم تا دست آوردهای ما درین عرصه باانگیزه حمایت ازتیم انتخاباتی رییس جمهور غنی قربانی گردد.

زنده باد آزادی ترقی واستقلال کشور! 
زنده باد وحدت و همدلی و همبستگی خلق های افغانستان! 
زنده بادافغانستان!

 

"حافظ وظیفه تو دعا گفتن است ولی

در بند آن مباش که نشنید یا شنید"

 حافظ

 

با احترامات فائقه

 سید اکرام پیگیر

 

 

 

 

 

مطالب تانرا میتوانید به ایمل ادرس

ذیل ارسال بدارید

Email :

aqiqat1@hotmail.com

 


 

 
baztabehaqiqat.jimdo.com