از نفرت باید به عنوان عنصر مبارزه استفاده کنیم!

 


از نفرت باید به عنوان عنصر مبارزه استفاده کنیم!

 

خشم باطنی در وجود هر شخص ولو خندان در ظاهر از خیرخانه‌ی کابل تا پامیر بدخشان علیه طالب که فعلن به عنوان نیروی متجاوز بی محابا در اراضی اقوام غیر پشتون بر اسب مراد سوار اند وجود دارد، ضرورت حتمی بر کارزار دسته‌جمعی برای پردازش و گسترش این احساس طبیعی که محرک آن محفوظ نبودن جان ، مال، ناموس و هویت شان است هم وجود دارد و در میان مدت این خشم باید به تنفر تبدیل گردد و از تنفر به عنوان عنصر مبارزه استفاده شود و در جدال با این نیروی متجاوز بایستی به تنفر و خشونت چنگ زد.

خشم باطنی را تبدیل به شعله کردن و استفاده‌ی آن به عنوان سلاح را می‌توان یکی از شیوه های مبارزه حساب کرد. این مبارزه چی مسلحانه، نوشتاری، فکری، رسانه‌‌يی یا هر نوع دیگر باشد. چون از ایجاد حکومت مؤقت الی سقوط جمهوریت پوشالی یک حس دروغین وحدت ملی به خورد اقوام غیر پشتون چی از طریق رسانه‌ها چی از طریق منبر مساجد و چی از طریق رهبران عاقبت نه اندیش و معامله‌گر داده شد و متأسفانه همه اقوام غیر پشتون و به خصوص تاجیک ها به دام این شگرد روان شناختی و برنامه حساب شده‌ی شوونیسم و قوم‌گرا ها گرفتار شدند و در طول این دوره‌ی دراز تسلیم دهی دوباره‌ی قدرت به طالب به صدها هزار جوان سمت شمال جوخه جوخه و گاهی تک‌تک و هدف‌مند در جنوب و شرق و غرب در و اوایل و بعد در چهار سمت افغانستان قربانی گردیدند و در مواردی حتا جسد های شان هم در دشت و کوه و دمن به حال خود رها گردیدند.  این را باید به خاطر داشت و تأمل نمود که چرا با این همه قربانی و حس وطن دوستی هنوز هم برای مان حداقل ارزش های انسانی مان را قایل نبودند و نیستند و در آینده هم نه‌

می‌باشند.

حالا می‌بینم در حالتی که هیچ چیز مان در افغانستان در امان نیست باز هم حتا نخبه، دانش‌مند و گویا روشن‌فکر و نظامی قبیله دارد برای مان درس وحدت ملی می‌دهند و برای قبول نه کردن رنگ پرچم که در این برهه‌ی حزن انگیز تاریخ لااقل برای قوم تاجیک ارزش احساسی و انگیزشی دارد پهلویت نه‌می‌ایستد و به آن فخر هم می فروشد.

حالا که خواهرامان چشم گریان مجبور به عروسی اجباری با اهریمنان دوران می‌شوند به درک حالا که جوانان با دانش و سرو مانند ما دارند قربانی می‌دهند و هندوکش‌ها برای شان عزادار است به درکچ حالا که نویسنده و آواز خوان مان به زندان است به درک حالا که طفل مان کالا و نان و مواشی مان علف برای خوردن ندارند به درک حالا که پزشک، مهندس و دانش‌مندان مان در ایران مشغول کارگری اند به درک این ها هیچ در نظر قبیله نمی آید و چقدر بی‌شرمانه برای مان درس وحدت ملی و قانون اساسی می‌دهند. همان قانون اساسی که به همه حق مساوی داده بود و هیچ شهروند را نسبت به شهروند دیگر برتری نداده بود.

و همه را افغان خوانده بود که اقوام غیر پشتون هم از ساده لوحی با افتخار آن را پذیرفته بودند و تا آخر برایش قربانی دادند. ولی برای قبیله جز پذیرش بی قید و شرط ارباب رعیتی هیچ چیز پذیرفتنی نبود. که با تسلیم قدرت به هدف خود دست یافتند.

این ها را از یاد نبریم چه گذشته را و چه حال را تا بتوانیم آینده را بسازیم و البته این خشم باطنی را به شعله تبدیل کردن تنها برای مقابله با طالب لنگی‌دار و طالب نکتایی‌دار و طالب غربی و در کل فاشیسم و قبیله ضرورت نیست بل برای پیدا کردن مشکلات حوزه ضد طالب و پاسخ‌گو کردن خودی ها که با سرنوشت مان از بن تا امروز معامله کردند و امروز این که با اتخاذ نکردن موضع روشن در حمایت از مقاومت ها و نه گفتن حقایق ظلم بدتر از طالب در حق مردم 

می‌کنند هم حیاتی و ضروری است‌ 

نویسنده: پرشان

 

  

 

برنامه‌ی ۱۹۸- جنایاتِ جاجی و منگل در شمالی. ۲ لک دانه طلا و نقره را دزدیده. سوزن زدن در پستان زنان.

دارایی های نقدینه‌ی حزبِ دموکراتیکِ خلقِ افغانستان

کجاستند؟

فراخوانِ عمومی:

درود ‌و مِهر و سلام بر همه‌ی رفقای عزیزِ من !

 

 

سال هاست دامنه‌ی اصلی حزب از بنده‌ی روحِ آن جدا شده و سرگردانِ بی‌غوله‌های کرداری بی‌کمالانی است که در هنرِ شب‌پره‌بازی و در بذرِ توهماتِ دروغین طی طریق دارند و از نامِ حزب بر هیولای فروننشته‌ی عطشِ قدرت و خودخواهی ها تکیه زده و مرام و‌ اساسِ حزب را فراموش کرده اند. خیالاتی سرایی های عوام‌فریبانه‌ی آنان بر جولانِ توسنِ‌مرادِ تَوَهُم رانی بر بستر و‌ بساطِ حزبیْ است که هریک از این دلالانِ قدرت و ثروت و سیاست ‌و مکنت هم پیشا کسبِ اقتدارِ سیاسی نظامی حزب در کشور و هم پسا پیروزی آن برای اتکا بر اریکه‌ی قدرت انجام داده اند. ما در پی راه اندازی کودتای ۱۸ بود که شیرازه ها را در هم شکستن و رهبر را به تیرـ خیانت بستند. البته جمع محدودی که باقی بود کاری از پیش بُرده نتوانستند. چون مانندِ امروزِ کرزی غنی که آمریکا و انگلیس و اروپا آنان را حمایت کرد. دی‌روز گرباچفِ خاین و پلید از سوی شوروی کودتای درون حزبی به نفعِ دکتر نجیب و یارانش علیه شادروان ببرک کارمل حمایت و ایشان را کنار زدند. از همان تاریخ به بعد دیگر حزبی به نامِ حزبِ دموکراتیکِ خَلقِ افغانستان وجود ندارد. یکی از دلایلی که ما را به قوتِ‌گفتارِ ما پشتیبانی می‌کند همانا انشعابات و پیکرهای جدا بافته از درونِ‌حزبی است که اینان نامِ اصلِ آن رابه حزبِ‌ دروغین وطن تعدیل کردند.

ما شاهدِ به وجود آمدنِ ده ها شاخه‌ی انشعابی از جٰنبِ‌حزبِ‌وطنِ شان بودیم ‌و می‌باشیم و پیشِ‌روی چشمانِ جلوه‌های رقاصانه‌ی سیاست های غرب‌گرایی دارند. اما بر ملت فقط نامی نهاده اند.

یکی از دغدغه هایی که سال هاست در ذهنِ من زیر و رو می‌شود، دریافتِ دلایل چرایی سکوتِ این حزب سازان است که فکر کَرده اند حزب همه یک غژدی است هرگاه خواستی بردارش و هرگاه خواستی پارچه پارچه اش کن.

غاصبانِ نام و اعتبارِ حزب غایبانِ خاموش و من درآوردهای اند که در تجاهلِ عارفانه و در تساهلِ جاهلانه و در تغافلِ خاینانه از موجودیتِ نقدینه‌های حزب انکار دارند. اینان از الف تا ی پرچمی و خلقی باید به همه‌ی ما توضیح بدهند که این نقدینه های حزب کجاست و بر سَرِ آن ها چه آمده، در آمد های دورانی آن از چند به چند رسیده اند؟ صلاحیت های برداشت و واریزی پول ها را کی ها داشتند. مقصدِ‌ محافظتِ این پول ها کدام بانک هاست و وضع امروزِ نقدینه‌گی های حزب در چه حال و در دست کی‌هاست؟ املاک  و دارایی های مصادره شده‌ی حزب در چه حال اند و کی ها چه اقداماتی در کدام زمان ها برای برکشتاندنِ آن ها کرده و چه نتایجی گرفته اند؟ اگر نکرده اند این خیانت را چه کسانی جواب می‌دهند؟‌ حالا که از یک حزب ۵۶ حزب ساختید یا پنج و شش حزببگویید که میانه‌های هر یک از حزبی که ساخته اید با سرمایه‌های مفقود شده‌ی حزب چی است؟ سرمایه ها مربوطِ حزبِ‌ واحدِ دموکراتیکِ خلقِ افغانستان بودند و استندو شما ها که از آن منشعب شدید، در اعلامیه های تان صراحت داده اید که دیگر بخشی از وارثینِ دارایی های منقول و غیرِمنقولِ‌ حزب نیستید و از اعتبارِ آن هم استفاده نه می‌کنیداعلامیه های اعلامِ موجودیت و خطوطِ اساسی و مرامی تان را برای ما همه‌گانی سازید.

با این فراخوانِ ‌کوتاه از همه رفقایی که دل های شان برای سرگذشت و سرمایه های حزب از تاراج و یغما بردن می‌تپد خواهش‌مندم با ما بپیوندند و از حقوقِ شان بازپرس کنند. این سرمایه ها شخصی افراد نبودند و نیستند‌.‌ این سرمایه ها پول هایی اند که من و‌ شما از دوران های اختفا تا سقوطِ حزب به نامِ های حق‌العضویت، حق‌الشمول و مساعدت پرداخته ایم . من مصروفِ ترتیبِ صورتِ دعواییْ در این مورد می‌باشم و رفقای حقوق‌دان می‌توانند من را کمک کنند. البته با ثبتِ نامِ بیش‌ترین دادخواهان چند تن از عزیرانِ ما در رهبری این داعیه قرار بگیرند و ما در رکابِ شان خواهیم بود. اگر کسی به این دادخواهی اعتنا نکند، من به تنهایی آن را تا محاکمِ اروپایی می‌رسانم. آن‌گاه هم هر روز عنوانی یک مقامِ زنده‌ی پیشینِ حزب نامه‌ی سرگشاده منتشر می‌کنم تا جوابده باشد. این فراخوان برای لبیک گفتن ادامه دارد و‌ برای مقاماتِ پیشینِ حزب یک هفته فرصت دارد تا جوابِ ابتدایی بدهند.‌ در غیرِ آن نامه‌ی بعدی متفاوت‌تر از این خواهد بود .

 بااحترام محمدعثمان نجیب

 

 

 

 

مطالب تانرا میتوانید به ایمل ادرس

ذیل ارسال بدارید

Email :

aqiqat1@hotmail.com

 


 

 
baztabehaqiqat.jimdo.com