اندرباب لطیف پدرام

از چپ معتدل کارمل دوستی به راست معتدل مسعود دوستی پرید، چرا؟

 

 

 

 

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

 

آقای توریالی خاوری نگارنده‌ی چیره دست و زبردست عصر ما مواردی را به گونه‌ی نقد روش سیاسی محترم لطیف پدرام نوشته اند. من این جا دیدگاه خود را در مورد آقای پدرام به گونه‌ی مؤجز ابراز 

می کنم الزامی هم برای پذیرش نیستند.

 

من با آقای پدرام یک شناخت گذرا و بسیار ابتدایی در دوران کار شان به عنوان معاون معتبرترین نشریه‌ی حزب ما داشتم و تا کنون دیگر نه دیدم شان.

کاریزمای شخصیتی چنان افراد زمانی به ابهام می‌رود که آنان با ترک یک باره‌ی راه و اندیشه‌ی شان به گونه‌ی دُگم هیاهو 

می آفرینند و در طنین نا زیبای چنان اقدامات ملت و گروه سیاسی و همراهان خود را وامانده می سازند. آقای پدرام چنین کردند. اما هرگز توضیح ندادند که آیا بریدن شان از چپ و پریدن شان به سوی راست نشانه های ملی اندیشی تباری داشتند و یا سیاسی و یا هردو. تجربه نشان داد که در جریان روند چپ پسا شادروان ببرک کارمل انگیزه‌ی واقعی جولان زدن در پره های شکسته‌ی حزب ما وجود نه داشت و همه دست خوش کودتای ۱۸ حزب شد. ۹۰ در صد هم که در حزبی پسا کارمل صاحب باقی ماندند، انگیزه های اقتداری و گذاره‌یی داشتند و به یقین کامل در یک انکار از اقرار وجدان قرار دارند. لازمی بود و حتا حالا هم است که آقای پدرام توضیح صریح و سریع بدهند که بریدن شان از چپ اعتدالی و دوختن شان به راست اعتدالی سیاسی و ملی بوده یا تنها ملی. ابهامی که ایشان هنوز فقط خود می دانند و بس.‌ من حق نه دارم به دیگران نسخه بدهم اما خودم درست پسا کنار زدن اجباری رهبر عزیز ما توسط اکثریت نابخردان سیاسی بودن در سیاست روز حزب را بارگرانی روی شانه هایم می دانستم و تا حال چنین است. این به معنای آن نیست که من منکر رهبری به روش سنترالیزم دموکراتیک سیاسی می باشم، بل که بیش تر به دلیل خیانت به حزب برای تکیه به اقتداری استم که همه رهبری حزب غیر از انوشه یاد ها مادر اناهیتا، محمود بریالی، عزیز مجیدزاده و تعداد بسیار محدود دیگر بادبان قایق شناور حزب را با خیانت تغییر مسیر داده و به قول خود شادروان دکتر نجیب در مسیر باد بر ضد محترم ببرک کارمل و به سود قرار گرفتند. پسا پلنوم ۱۸ بود که من اندیشه‌ی شدید ملی گرایی هویتی پیدا کردم و تا ابد به آن ماندگاری دارم. اما اندیشه و مکتب سیاسی من هرگز از چپ به راست نه خواهد رفت حتا راست اعتدالی. من دو مکتب سیاسی و ملی را تعقیب می کنم و برای فرزندانم هم توصیه ام چنین است. خط سیاسی شادروان ببرک کارمل نامیراست و پسا ایشان هیچ رهبر سیاسی وجود ندارد که من آن را قبول کنم.‌خط ملی اندیشی و خط هویت شناسی من خط مسعود است. من در تمام دوران حیات سیاسی ام یک سطر تعریف یا تخریب در مورد مسعود ننوشتم و اگر به احتمال بسیار نادر ۹۹ اعشاریه ۹۹ درصد که آن هم محال چیزی نوشته باشم شاید دلیل قوی را داشته ام. اما مطئن هستم  که چنان چیزی نیست. اما متأسف هستم،‌ من در مسعود شناسی و معرفی مسعود به جهان بسیار کم‌تر از آن چیزی کار کرده ام که باید می‌کردم. اما در خط سیاسی خودم مفتخرم که به شناخت و معرفت شادروان ببرک کارمل سهم قابل توجهی انجام دادم. هر چند هر دو نیازی به کار کردن من برای خود شان نداشتند و صد ها هزار پیرو دارند. فکر میکنم ملاقات های سیاسی آقای پدرام با پاکستانی ها دلیلی برای اُفت اخلاقی سیاسی و ملی ایشان نیست. پدرام سیاست مداری‌ست که آزادی هویتی را به تنها جان خود نعره زد و فریاد و به حرف خود ایستاد شد در حالی که هیچ یک از مفتخوران و مدعیان کاذب هویت شناسی حتا از ولایت خودش با خودش هم راه نه بودند. پدرام بیشتر از همه درد ظلمت نخبه های وحشی قبیله در زدایش اهمیت زبان مادری‌ ما و جبونی زبان فروشان و مادر فروشان هویتی را احساس می کند. بلی هرگاه سند مبرهن و غیر قابل انکار خدا ناخواسته دو رویه بودن شخصیت آقای پدرام یا من یا هر کس دیگر در مقابله با پاکستان و قرار گیری بر ضد هویت و حس تعلق آشکار شود، آنگاه آن خیانت ملی به کشور ما و به هویت ما به سرزمین پدری و‌ مادری ما و به جبهه‌ی ملی پدر وطنی ماست و غیر قابل بخشش.

 

 

 

 

مطالب تانرا میتوانید به ایمل ادرس

ذیل ارسال بدارید

Email :

aqiqat1@hotmail.com

 


 

 
baztabehaqiqat.jimdo.com