یک چهره ای منفور دیگر

 

 

Jelani Gulshanyar

20 июня 2014 г.

غلام مجدد سلیمان لایق، طراح سیاست های نژادپرستانه دولت افغانستان
لایق در ایام مهاجرت در آلمان رابطه تنگاتنگ را پس از سقوط حکومت طالبان با صبغت الله مجددی که شوهر خواهر لایق می شود، بر قرار نمود و پس بعد از چندین سفر به کابل در ضمن ملاقات های محرمانه با کرزی توانست، توجه او را به خود جلب کرد.
شنبه 20 فوريه 2010, بوسيله‌ى صابر
هرچه دولت افغانستان کوشش داشته که به عنوان دولت همه اقوام تبارز کند اما در عمل دولتی تک قومی و متعصب می باشد و محدود کردن اقوام دیگر از جهات مختلف از اهداف آن است. پلان کنار گذاشتن و محدود کردن اقوام غیر پشتون از دولت افغانستان و پیش بردن سیاست قبیلوی با همکاری عناصر کارکشته و ماهر مانند سلیمان لایق پیش برده می شود.

غلام مجدد سلیمان لایق کیست؟

"غلام مجدد سلیمان لایق" سابقا معاون اول شورای مرکزی حزب وطن در زمان داکتر نجیب الله و عضو دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق در زمان ببرک کارمل، وزیر اقوام و قبایل، ریس آکادمی علوم و هم زمان آمر زون های شرق و جنوب شرق کشور بوده است. سلیمان لایق روابط پشت پرده با گروه های تمامیت خواه و حلقه قبیلوی در دو سوی سرحد دارد.

سلیمان لایق درسه دهه اخیر وارث و ادامه دهنده نظریات و اندیشه های برتری خواهانه قومی و قبیلوی " غلام محمد فرهاد رهبر سابق گروه قومی "افغان ملت" و "محمد گلخان مهمند" و طراح اندیشه کتاب "دوهمه سقوی" بوده و طرفدار سرکوب و محدودیت و به انزوا کشاندن اقوام غیر پشتون و تقسیم آنان کشوربه شهروندان درجه اول، دوم و سوم می باشد و درین هدف در هریک از نظام های حاکم قبیله غالب، آقای سلیمان لایق بصورت مستقیم شامل در حکومت و یا غیر محسوس و پشت پرده، بوسیله افراد طرفدارش در سیاست های نظام های قبیلوی سه دهه اخیر تاثیر داشته است. گرچه وی نویسنده اصلی کتاب دوهمه سقوی نمی باشد ولی اساس اندیشه و طرح نوشتن این کتاب توسط او مطرح و بوسیله پیروانش چاپ ونشر شد. او بدلیل اینکه انسان مرمو، فریبکار و سیاست بازیست که هیچ گاهی خود را علنا افشا نمی سازد، در زمان حکومت داکتر نجیب الله همین سیاست را پشت پرده دنبال می کرد و همه بد نامی گرایشات قبیله گرائی را به گردن داکتر نجیب الله گذاشت. لایق قصد داشت تا حوادث شمال را توسط داکتر نجیب الله اجرا کند و خود را مانند محمد گل مومند به صفت مسوول صفحات شمال مقرر کرده و بر اساس مشورت لایق به داکتر نجیب، "جمعه اسگ" و "رسول بی خدا"، برای سر کوب مردم شمال به شمال اعزام شده بودند که خوشبختانه به اهداف شان نرسیدند .

این چهره مرموز در دهه هشتاد میلادی ریاست قبایل سابق را به وزارت اقوام و قبایل و پشتو تولنه سابق را به آکادمی علوم ارتقا داد و خودش را نیز به صفت وزیر و رییس اکادمی علوم مقرر نمود. او بیشتر کارمندان عالیرتبه وزارت قبایل و ریاست اکادمی علوم را از میان تحصیل کردگان قبایل آزاد آن طرف مرز و و از ولایات سرحدی با پاکستان از بین قبایل این طرف سرحد اکمال و مقرر نمود و بدین ترتیب وزارت قبایل و اکادمی علوم را به مرکزمتعصب ترین افراد قبیله گرا و برتری خواه مبدل نموده بود.

سلیمان لایق پیش از آن و بعد بويژه در دهه هشتاد میلادی رابطه بسیار نزدیک با خوانین دو سره قبایل سرحدی از جمله "خان عبدالغفار خان"، خان ولی خان، نسیم ولی ، اجمل ختگ، صمد خان اچگزی و دیگر خانان قبایل آن طرف سرحد برقرار کرده بود و برای نزدیکی بیشتر با آنان دخترش را خانم صوفی جمعه خان، استاد دانشگاه پشاور و منشی خاص اجمل ختگ ودر دهه هشتاد میلادی، مامور عالیرتبه وزارت خارجه افغانستان ساخت. به این ترتیب بود که صوفی جمعه داماد لایق شد و روابط بسیار محرمانه و گرم میان او و خوانین قبایل پاکستانی بوسیله صوفی جمعه بر قرار گردید. جالب این است تعداد زیادی از تحصیل کردگان پشتون تبار قبایل آزاد از پاکستان بحیث مامورین عالیرتبه ملکی و نظامی هنوز هم با وجود داشتن تابعیت پاکستانی در عالی ترین مقامات کشوری و لشکری در افغانستان مصروف کاراند و بیشتر آنان چهره های مشهور و شناخته شده می باشند که درین باره آقای لایق و همکارانش سهم مهم را ایفا کرده اند.

این چهره مرموز و پشت پرده یعنی سلیمان لایق، بعد از سقوط حکومت داکترنجیب همراه با خانواده اش مدت بیش از سه سال را نزد خان عبدالولی خان سپری کرد. پس از آن به آلمان پناهنده شد .لایق در ایام مهاجرت در آلمان رابطه تنگاتنگ را پس از سقوط حکومت طالبان با صبغت الله مجددی که شوهر خواهر لایق می شود، بر قرار نمود و پس بعد از چندین سفر به کابل در ضمن ملاقات های محرمانه با کرزی توانست، توجه او را به خود جلب کرد. او برای نزدیکی با کرزی از همان مامورین عالیرتبه پشتون تبار که قبلا در آکادمی علوم و وزارت اقوام وقبایل بودند استفاده کرده تا این که زمینه نصب خود را به صفت مشاور دفتر یوناما در کابل و مشاور وزارت معارف کشور فراهم نمود.

چهره های قبیله سالاری که برای نفوذ لایق در دستگاه کرزی او را کمک کردند، این ها می باشند:

1- "زلمی هیوادمل" سابق کارمند پشتو تولنه و رییس تحریرات لایق در آکادمی علوم و بعد از ایجاد دولت انتقالی تا اکنون مشاور ارشد حامد کرزی در امور فرهنگی است.

2- "سرور ماموند" رییس سابق نشرات وزارت اقوام وقبایل و کارمند عالیرتبه وزارت خارجه افغانستان که بعد ازسقوط طالبان در دفتر یو نا ما در کابل بحیث مشاور ارشد و آدم باصلاحیت کار می کند و در تقرر لایق به عنوان مشاور دردفتر یوناما نقش مهم داشته است . وی از قوم ماموند پاکستان است.

3- "عبدالرشید وزیری" معین سابق وزارت اقوام و قبایل و مسوول تفتیش شورای مرکزی حزب وطن که پس از ایجاد دولت انتقالی تا هنوز مشاور وزارت قبایل و سرحدات و مشاور آکادمی علوم کنونی می باشد. وی از قوم وزیری پاکستان است.

4- "صدیق پتمن" مامور عالیرتبه سابق پشتو تولنه و آکادمی علوم و بعد از تشکیل دولت انتقالی تا اکنون معین وزارت معارف است.

4- "کبیر رنجبر" معاون سابق لایق در آکادمی علوم و فعلا وکیل پارلمان و ریس حزب دموکرات افغانستان می باشد.

5- "عبدالرحمان هوتک" رئیس سابق نشرات وزارت اقوام وقبایل و فعلا مسوول اداره ای بنام حقوق بشر که در پاکستان قبلا ایجاد کرده است می باشد .

و افراد دیگر..........

سلیمان لایق برای تحقق و جامعیت بخشیدن به نظریات قوم گرایانه وبرتری خواهانه قبیلوی خود در شرایط کنونی نیز تلاش دارد با استفاده از پست کنونی اش در دفتر یوناما در کابل و پست مشاوریت در وزارت معارف و با استفاده از نفوذ مجددی شوهر خواهر و دیگر افرادی که در بالا نامبرده شد برای تک قومی سازی کابینه و دیگر ارگانهای دولتی و حضور سمبلیک اقوام غیر پشتون در ترکیب ارگانهای رهبری کننده دولت ، از بنیاد به نفع قبیله غالب و انحصار گرا، تسجیل و اقداماتی را توسط کرزی درین موارد انجام دهد.

لایق در دهه هشتاد میلادی ، زیر نام ملیشه های قومی چندین قطعه ملیشه ای قومی را در چارچوب لوا ها، غند ها وکندک ها در یازده ولایت سرحدی با پاکستان متشکل از قبایل طرف افغانی و قبایل طرف پاکستانی ایجاد کرده و این ملیشه های قومی را با تسلیحات خفیفه و ثقیله ساخت شوروی سابق تجهیز نمود و میلیاردها افغانی معاش نیز به آنان معاش پرداخت می کرد. بیشتر این ملیشه ها بعد از مدت کوتاهی همراه با تسلیحات و پول فراوان به آن طرف سرحد به پاکستان فراری می شدند و تا سقوط حکومت داکتر نجیب، وضعیت بدین گونه ادامه داشته است . لایق درآن زمان نیز رهبری دولت را زیر عنوان مذاکره با حکمتیار و دیگر تنظیم های اسلامی مقیم پاکستان فریب می داد و در بیشتر ملاقات ها و مذاکرات با گروه های اسلامی مخالف دولت وقت نقش عمده و اساس را به عهده داشته است .

داکتر نجیب الله، لایق را استاد خود خطاب می کرد و طبق مشوره و گفته های او عمل می نمود. به گونه ای که در سال های اخیر گرایشات قبیلوی و تعصب علیه اقوام دیگر بالای داکتر نجیب غلبه نموده و در برابر اقوام صفحات شمال کشور حرکت نا سنجیده شده ای را انجام داد و منجر به سقوط حکومتش گردید . سلیمان لایق در حال حاضر نیز در کنار کرزی و جامعه جهانی قرار گرفته و مصروف همان نقشه های فتنه گرانه جهت انحصار طلبی قوم گرایانه علیه اقوام دیگر کشوربوده و تلاش دارد تا دیگر اقوام غیر پشتون را از حاکمیت کاملا براند. چنانچه که در ساختار جدید کابینه انحصاری کنونی کرزی بخوبی مشاهده می گردد که در حقیقت اقوام غیر پشتون از قدرت رانده شده اند . طرح مذاکره با طالبان هم مانند دوران حکومت داکتر نجیب است و تطبیق پلان اربکی سازی نیز مانند ملیشه سازی آن زمان را بیاد همه می آورد که چگونه آقای لایق اکنون نیز می خواهد قبایل را دوباره مانند گذشته با تسلیحات قوای ناتو تجهیز نماید.

-----


ثریا بها نویسنده کتاب رها درباد ، درباره لایق چنین می نویسد :

 

من با شناخت نزدیک و درک عمیقی که از کارنامه های غلام مجدد (سلیمان لایق)، این شیاد بزرگ تاریخ داشته ام بر آن شدم تا با تعهد وامانت داری یک نویسنده مبارز به نقش های چند پهلو و انگلیس مآبانه وی در کتاب (رها در باد ) بپردازم. مردی که بدین سان با روح پلید، شعور انسانی خود را از دست‌ داده‌ باشد، مردی که برای برده سازی و به زنجیر کشیدن ملیت های دیگر به نوشتن مانیفیست دویمه سقاوی مبادرت بورزد، بر شعرخویشتن خویش هم نفرین کرده است.
انسان‌ خردگراى‌ صاحب‌ فرهنگ‌ چرا باید نسبت‌ به‌ افکار و باورهاى‌ خود تعصب‌ بورزد؟ تعصب‌ ورزیدن‌ کار آدم‌ِ جاهل‌ِ بى ‌تعقل‌ِ فاقدِ فرهنگ‌ است‌، چیزى‌ را که‌ نمى‌تواند در باره‌اش‌ به گونهء منطقى‌ بیندیشد، به‌ گونهءمانیفیست دویمه سقاوی می اندیشد. فاشیسم چهره کریهی و وحشتناک دارد و من این کراهت را چند دهه پیش در چهرهء سلیمان لایق دیده بودم، به ویژه زمانی که ببرک کارمل و استاد میر اکبرخیبراستاد فلسفه مارکسیسم از شیطنت ها، تفرقه اندازی ها و نقش های چند پهلوی این جادوگرقبیله به جان رسیده بودند، اما بنابر پیوندهایی که با رهبران قبایل آن سوی مرز داشت نمی توانستند این سوسیال فاشیست فتنه را از حزب اخراج کنند، چند بار تنزیل مقامش دادند، اما با وصف توبه نامه هایش هرگز اصلاح نشد. میر اکبر خیبر در واپسین روزهای زندگی اش می گفت: لایق دست های شیطان را هم از پشت بسته است و ببرک کارمل در مورد این فاشیست دو آتشه می گفت: " آدمیزاد اگر یک بار در سیستم قبیله بزرگ شود، هیچ گاهی آمادگی ذهنی برای پذیرش اندیشهء انسانی و فلسفی و حتا دینی نخواهد داشت."
سه سال پیش کتاب رها در باد در امریکا چاپ شد، با آنکه کتاب آتش به جان برادر نجیب و خادیست های جنایتکار افگند و به جنونشان کشاند، اما از سلیمان لایق صدایی برنخاست.
پس از سه سال این شیاد بزرگ تاریخ از حلقوم پسرش نعره های انتقام جویانه می کشد و به همان دشنهء زنگ خوردهء اتهام اخلاقی بر پاکی زن، که رایج ترین و نامردانه ترین اتهام برای درهم شکستن مقاومت زنان توانا در یک جامعهء سنتی مردسالار، زن ستیز است، دست انداخت که من دست های این مکارتاریخ را در (رها در باد ) بریده ام و چهار پایش را نیز خواهم برید.
لایق به فرمان دیوهای درونی اش می خواهد در زیر چتر دفاع از نحیب خودش را پنهان کند، هم با اتهامات انتقام جویانه مرا بکوبد و هم دل احمدزی ها را دوباره به دست آرد. هدفش این است که به بهانهء دفاع از نجیب احمدزی کتاب (رها در باد) را بی اعتبارسازد و در جو بی اعتباری کتاب خودش را برآت دهد.
و چه نامردانه اتهام می بندد که این کتاب تراوش گویا (عشق سوزان؟!) من نسبت به نجیب گاو این جلاد خاد بوده است! بدین گونه می خواهد با یک تیر، دو هدف را نشانه گیرد، هم از من انتقام بکشد و هم به دربار اشرف غنی احمدزی راه یابد. این مجددی ها چه درسهای از انگلیس ها فرا گرفته اند.
من در رها در باد بیشتر به نقش های فتنه گرانه سلیمان لایق پرداخته ام و وی را شیطان درامه اتللو( یاگو) و شیاد تاریخ نامیده ام. اما آقای لایق جای دفاع از شخصیت خود و شگردهایش که بوی جنوساید می دهد، نا به هنکام به دفاع از نجیب احمدزی برخاسته است، همان نجیبی که پس از فرار ناکام و پنهان شدنش در سازمان ملل، سلیمان لایق نخستین کسی بود که فرار نجیب را با اهانت و دشنام های رکیک از تلویزیون کابل اعلام داشت.
آقای لایق که از پلشتی های شخصیت خود دفاع نمی تواند چگونه می تواند از نجیب دفاع کند؟ از مردابی دفاع کند که نحیب را در آن غرق کرد ومورد انتقاد همه رفقای حزبی اش بود؟، لایق نمی نویسد که ( رها در باد)به جنونش کشانده است. اما پس از سه سال نشر( رها در باد) دیوانه وار قلم به دست می گیرد و باز ُدم از ارگ کرزی کشیده، سر در آستان احمدزی ها می ساید و می داند که اختر محمد احمدزی، پدر داکتر نجیب و شاه جان احمدزی، پدراشرف غنی احمدزی باهم رفیق های شباروزی بودند و با هم یکجا ریاست ترانسپورت را تاراج کردند، هر دو مرز دیورند را گاو شیری ساخته بودند.حال زمانش فرا رسیده تا از نجیب دفاع کند، نیک دریافته است که مردم حافظه سیاسی ندارند، مردم حافظهء تاریخی ندارند و فراموش کرده اند، سلیمان لایق نخستین کسی بود که فرارناکام نجیب را با اهانت و دشنام های رکیک از تلویزیون کابل اعلام داشت و به تیم کارملیست ها گرایید .
لایق که چون شبح سرگردان در همه حکومت ها در ارگ پرسه می زند، پس از کودتای هفت ثور و شکست پرچمی ها به دربار تره کی و امین وزیر و مقرب شد و زمان ببرک و نجیب با هزاران تفتین در ارگ لانه کرد، هنگام مجاهدین سراز آستین گلبدین بیرون کشید و سپس تیوریسین طالبان شد. این شارلتان تاریخی با نوشتن مانیفیست فاشیستی دویمه سقاوی عزیز دربار کرزی شد. حال در دفاع از نجیب می خواهد وارد ارگ احمدزی ها شود . مرحبا به این استعداد مادرزاد.

لایق از حنجره پسر خود جار می زند : " داکتر نجیب الله که دامن پاک داشت و همه دوشیزه گان عضو حزب را اهل یک خانواده مى پنداشت، از پیوند هاى عاشقانه میان حلقه ى حزبى ها بیزار بود" اما اینکه خود لایق پای نحیب را به لجن خانهء جیلانی کشاند، برأت می جوید، در این بخش به شهکارهای درون حزبی سلیمان لایق می پردازم و برای اثبات دروغ ها و نیرنگ های لایق یک سند انکار ناپذیر را به خط صدیق راهی، برادرنجیب جلو چشمان شما می گذارم، تا خود داوری کنید.
سلیمان لایق با خانوادهء ما رفت و آمد شباروزی داشت، من ازهمان هژده سالکی نقش های چند پهلویش را دریافته وشناخته بودم، از همان زمانی که نزد مادرم می آمد و با تملق مرا به راسین نویسندهء فرانسوی تشبیه می کرد و می خواست نظر مادرم را برای پدیرش نجیب جلب کند.
نام این شیاد بزرگ غلام مجدد است که پدرش ملا و خودش چلی درمسجد پلخمری بود. غلام مجددی که خواهراندرش، همسر میراکبرخیبرشد، بدانوسیله ازملایی مسجد به سیاست رو آورد، با اندیشهء نژادگریانه. وی بدون کدام دانش علمی و فلسفی به کمیتهء مرکزی حزب راه پیدا کرد. لایق پیوسته درتلاش بود تا ازحزب قبیله بسازد. همسرلایق، شاه جهان خواهر زن صبغت الله مجددی بود، اما لایق عاشق شهلا جیلانی شد و با دیدنش ضعف می کرد وعقل و هوشش را از دست می داد. شهلا زن زیبایی بود که چند صنف مکتب خوانده بود و در رادیو کابل زمان شاه شعر دیکلمه می کرد. نسبت اینکه شهلا معشوقهء فضلی پولیس بود، حبیب سراج شوهرش وی را طلاق داد و پس از چندی به گونهء مشکوک از موترمیدان هوایی که فضلی پولیس رانندگی می کرد، بیرون پرتاب شد و جان سپرد. بعدها لایق به لیلا خواهر دیگر شهلا چشم دوخت وفتانه خواهر کوچک لیلا که به درس مکتب دلچسپی نداشت و ناکام می ماند، لایق نجیب را به بهانه معلم خانگی فتانه که در شهر غلغله رقص عربی می کرد و به فتانه ساقی مشهور بود، معرفی کرد تا هر دو از وجود لیلا و فتانه به نام نور چشمی های طبقات حاکم استفاده جنسی کنند. حمیرا مادر این دختران شراب می ساخت و برای پسران خانوادهء سراج و اعتمادی زن و دختر تدارک می کرد. لایق نجیب را در چنین لجنی غرق کرده بود. استاد میر اکبر خیبر که انسان بزرگ و با شخصیتی بود، نخست در بلاک
۲۴ در همسایه گی خانواده جیلانی زندگی می کرد و آگاه شد که نحیب به این فسادخانه راه پیدا کرده است، لایق را مورد سرزنش و پرسش قرار داد که چرا پای نحیب را به این فساد خانه کشانده است؟ لایق به پاسخ خیبر می گوید: " نجیب را صرف برای استفاده جنسی برده ام، نه برای وصلت" خیبر نحیب را فرا می خواند، برایش می گوید این فتانه ساقی که غرق در شراب است از مکتب اخراج شده، اهل درس و مکتب و مطالعه نیست ، به درد زندگی تو نمی خورد. نجیب به خیبر می گوید : بلی نور چشمی های طبقات حاکم چنین اخلاق فاسدی دارند، اما من دیگر به آن خانه نمی روم. راست بگویم از ثریا بهاء خوشم می آید دختر نویسنده و اهل مبارزه و سیاست است، اگر برایش بگویم می ترسم ردم کند و غرورم بشکند. آن روزها که عضو اتحادیه دانشجویی بودم، نسبت فعالیت های سیاسی و شدت درس های دانشکده بیمار شده و در خانه بودم که نجیب دو بار با احمد علی نعیمی و سرور منگل به دیدنم آمد و با احساس مسوولیت و مهربانی سخن می گفت. صدیق برادرش برایم نامه ای فرستاد که نجیب دیشب روی دسترخوان از تو برای پدر و مادرم تعریف می کرد که به خواستگاری تو بیایند. اما باید بدانی نجیب در یک فسادخانه برای عیاشی می رود و باز می خواهد با دختر پاکی چون تو ازدواج کند، باید بدانی نجیب پیش از آنکه به حزب راه یابد هم جنس بازی می کرد و زمانی عاشق مستوره اصیل خواهر زاده رخشانه خواننده شد که مستوره وی را تحویل نگرفت، باز عاشق گل غتی جاجی شد که از صحنه پیدایش کرده بود و نسبت مخالف صالحه خواهرم، نجیب با لت و کوب کمر صالحه را معیوب کرد. نجیب بالای دو خدمتگار خانه گل بانو و تبرکو تجاور کرد. در پایان نامه چند صفحه یی از عشق خود و از خود کشی سخن گفته بود.
من نامه را به استاد خیبر دادم، استاد گفت، بلی نجیب سوابق همجنس بازی داشت، بعد پایش را لایق به یک گندخانه کشاند و حال پشیمان است وبرای پذیرش خودت نجیب و مادرت لایق پا پیش گذاشته اند. برای استاد خیبر گفتم من هرگز نحیب را با این سوابق گناه آلودش نمی خواهم و رد کردم، کارمل نیزبرایم از گذشتهء همجنس گرایی نجیب گفت که قبلن هم عاشق دختر اناهیتا و نفیسه شیردل که دختران پرچمی بودند شده بود و از سوی هردو جواب رد گرفته بود.
فردایش کارمل مرا به مرکز حزب در بلاک 24 فرا خواند که نجیب وبرادرش همدیگر را به خاطر تو می کشند، من در حضور خیبر و خود نحیب و همین سلیمان لایق، نحیب را رد کردم. نحیب فردایش با غرور شکسته در خانهء ما را زد و گفت: تو غرور مرا شکستی، برادرم به من خیانت کرد و من از هردوی تان انتقام می گیرم، دست به زنخ برد و گفت مرا نحیب می گویند و اما گاوش را نگفت و رفت. چند روز بعد من برای تداوی شوری رفتم، زمانی که برگشتم ، شنیدم نحیب از حزب کناره گرفته و در خانه منزوی شده، مادر فتانه ساقی بالایش عرض کرده که باید با دخترش نکاح کند. رفیق های پرچمی وی چون نعمت و بشیر کریم زاده و حامد کامبخش عکس های خانم نجیب را در شهر غلغله در تمام حزب پخش کردند که سلیمان لایق نحیب را در چنین مردابی افگند . سلیمان لایق برای پدر نجیب گفته بود: چه فرق می کند فتانه محمدزایی و پشتون خو است.
حال سیلمان لایق با اتهام انتقام جویانه جار می زند که نجیب پاک بود و به دختران حزبی چشم نداشت، اما لایق نگفت که همسر نجیب با هشتاد ملیون دالر در هندوستان مدتی با مجید سربلند خوش زندگی کرد و حتا نخواست پولی برای یک گور آبرومندانه شوهر رییس جمهورش هزینه کند. امیتابیبچن، هنرپیشه مقتدرهند که رفیق و شریک تجارت نحیب بود، به پاس دوستی با نحیب برای همسرش یک دوکتورای افتخاری تدارک کرد تا آّبرویی برایش بخرد. مجید سربلند هم ترکش کرد و به آسترالیا رفت و آنجا جان سپرد. این بود فشرده زندکی ننگین مردان و زنان پاک قیبله که آقای لایق بلندگوی شان است . آقای لایق جای اتهام پراگنی های فاشیستی، ای کاش گفته بتواند که چرا اوگی دخترش را شوهرش ،پسر استاد خیبر در اتاق خوابش کشت؟ .

بخش سوم
آیا رنگ سیاه تر ار سیاه هست؟
حال دو سند دیگر برای اثبات دروغها،اتهامات و جعکاری های تاریخ قبیله بر چهرهء فاشیستی سلیمان لایق رنگ سیاه می پاشد، نخستین آن
pdfکتاب یا رساله (آیا نجیب را می شناسید؟) به خط و قلم خود صدیق راهی، برادر نجیب است. برای خوانش آن به این لینک کلیک کنید.
http://www.azadi.dk/billeder/Najib.pdf
سند دوم مبلغ
۱۴۶۳۶دالر به نام خود نویسنده کتاب، صدیق راهی است که بابت نگارش جنایات برادرخود، نجیب، در سال ۱۹۹۰ از امریکایی ها اخذ کرده بود....
آقای سلیمان لایق از حنجرهء پسر خود که به فضلوی پوده مشهور بود، برنامه های فاشیستی خود را جار می زند و می گوید: « شب اول ماه جون ٢٠١
۵ همراه با پدرم(سلیمان لایق) در حومه ى شهر پلخمرى بر سفره ى پر برکت آقاى نجیب هوتک مهمان شدیم، پدرم پس از مکثى، در آنشب روى تخت بام منزل آقاى هوتک پرده از روى راز ناگفته اى برداشت که سراپاى جزوه ى "آیا نجیب را میشناسید؟" و کتاب قطور "رها در باد"، در باره ى داکتر نجیب الله به رشته ى نوشته درآورده است، هیچ گونه محرکِ ژرفِ اندیشوى و عقیدوى و استناد اصولیتى نه داشته است »
آقای لایق خواسته بار گناهان برادرنحیب را سبک کند و نگارش رسالهء (آیا نجیب را می شناسید؟ ) را به من نسبت دهد ، اما این بی خرد نمی داند که من با یک سر نترس از جنایات نحیب در
۸۰۰ صفحه ( رها در باد ) انکار نمی کنم چه نیازی دارم از۳۶صفحه یک رساله گگ کوچک انکار کنم؟
پیروزی یک نویسنده در اثر گذاری نگارش وی است، بر نسل های آینده، که مردم را به سوی آگاهی و آزادی بکشاند و گناه کاران تاریخ را به جنون وهذیان . چقدر از ژرفای اثر (رها در باد) بر روان بیمار و نژاد پرستانهء خادیست ها وبه ویژه سلیمان لایق خوشم آمد که با دروغ پراگنی بیهوده چهره و صفحات سیاه تاریخ خود را سیاه تر می کنند و نمی دانند رنگ سیاه تر از سیاه وجود ندارد. رها در باد دیگر بخشی از تاریخ واقعی مردم شده و در دل و جان هزاران جوان جا گرفته است. لایق با اشتباهات املایی و معنایی در مورد رها در باد می نویسد:« رها در باد هیچ گونه محرکِ ژرفِ اندیشوى و عقیدوى و استناد اصولیتى نه داشته است .»
آقای لایق ژرفای اندیشه و عقیده را به قامت اندیشهء نژادپرستانه خود اندازه می گیرد و اصولیت برایش همان اصل

۰ لایک / ۰ نظر / ۳۰۱ بازدید

 

 

Начало формы

Конец формы

 

 

نور سنگر

 

چرا تلاش های همگرایی در جنبش چپ دموکراتیک افغانستان؛ به بن بست میرسد؟
ن.سنگر
بخش چهارم
همانطوری که بار ها نوشته ام؛ باز هم تکرار می نویسم:،که : وحذت تشکیلاتی میان سازمان های جدا شده از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان با هویت ها و برنامه های کنونی شان امری است نا ممکن و تلاشی است ناکام. زیرا به استثنای دو تشکیلات (کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان و نهضت واحد زحمتکشان افغانستان)، همه سازمان ها و احزاب دیگر با انتخاب اندیشه های متضاد با آرمان های اندیشوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان رسمن وداع گفته اند. اختلافات میان این سازمان ها نه تنها سلیقوی و زودگذر نیست، که ایدئولوژیکی و برناموی است.
سازمان های دنباله رو سیاست های اشغالگران و دولت نامردان نصب شده به اهرم های قدرت مانند حزب متحد ملی و حزب آبادی ؛ اگر در بازی سهیم شدن در قدرت و تقسیم خیراتی که به ایشان تفویض می شود؛ کنار بیایند؛ از امکان به دور نمی باشد. مانند وحدت امینست ها و نجیبی ها به اصطلاح "حزب وطن".
این احتلافات عمیق و اصرار بالای حقانیت اندیشه های گروپی هر سازمان و انصراف از ادامه مبارزه علیه استبداد و استعمار و غرق شدن در کلی گویی های رسانه یی و تبلیغاتی ؛ نخستین مانع بر رسیدن به وحدت تشکیلاتی است.
پیروان صادق زنده یاد ببرک کارمل بدون هیچ لغزشی فرموش نکرده اند این جمله تاریخی ایشان را:
"هم دوستان و هم دشمنان ما باید بدانند که ما با اصول معامله نمی کنیم!"
این اصول در نخستین و آخرین برنامه عمل حزب دموکراتیک خلق افغانستان و طرح خطوط اساسی اهداف مرامی و برنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان منتشر شده در سایت سپیده دم؛ به روشنی مشخص گردیده، که جوهر آن مبارزه علیه هر نوع ستم در جامعه و جهان ماست.
اما " اتحاد ها و ائتلاف ها برای ایجاد یک پلاتفرم چپ، ملی و دموکراتیک:
تاریخ گذشته همچو ائتلاف ها نمایانگر عدم صداقت ، استفاده ابزاری، جبر زمان و عدم موجودیت یک استراتیژی سالم برای بقای آنان بوده است.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، که در برنامه عمل و اصول مرامی خویش، ایجاد جبهه متحذ ملی را ، منحیث یک اصل عقیدتی پذیرفته بود, تا هفت ثور 1357 خورشیدی، چنان درگیر مسایل درون حزبی و گسترش شبکه های سازمانی خود در سرتاسر میهن گردید، که آن نیاز اصلی به اتحاد با سایر نیرو های همسو را فراموش نمود.بعد از هفت ثور تا شش جدی 1358خورشیدی، که دوران سرکوب خونین و بحران آفرینی های جبران ناپذیر شد، عملن فاصله ها را عمیق و نیرو های همگرا و همسو را رویاروی هم قرار داد.
بعد از شش جدی نیز هر سازمان و حزبی به اساس جبر زمان، در دنیای از ابهامات و سردرگمی ها، به اتحاد نامساوی و غیر صادقانه تن دادند.
بطور نمونه:
سازمان فدائیان زحمتکشان افغانستان که پایگاه های وسیع در شمال، بویژه بدخشان و پنجشیر داشتند، توسط باند های جهادی مورد تعرض خونین قرار گرفتند. در دره پنجشیر (علاقه داری حصه دوم آن زمان پنجشیر)، که زادگاه زنده یاد حفیظ الله آهنگرپور بود، تعداد پرچمی ها و سفزایی ها توانسته بودند که قوی ترین پایگاه اجتماعی را برای خود شان بسازند. « قابل تذکر است که بعد اکثر پرچمی های آن دیار به "سفزا" پیوستند»، احمدشاه مسعود بزرگان و موسپیدان آن دره را بشمول پدر زنده یاد آهنگرپور، در یک توطئه ناجوانمردانه بقتل رسانید و سازمان فدائیان زحمتکشان افغانستان، جبرن به وحدت تشکیلاتی با حزب دموکراتیک خلق افغانستان تن داد.
حزب حاکم در پایان سال 1362 و آغاز سال 1363 تلاش کرد تا جوانان وفادار به اتحاد را در یک مفرزه نظامی، بسیج، مسلح و تمول نماید، که زیر نظر رفیق علی احمد صارم، موفق گردید تا کتله وسیعیی جوانان را آماده رفتن به په آن دره نماید.(البته در آن مفرزه پست معاونیت سیاسی را به من سپرده بودند)، که در استانه رفتن به پنجشیر توطئه نفوذی های احمدشاه مسعود افشا و مفرزه منحل گردید.
یا: سازمان انفلابی زحمتکشان افغانستان که قوی ترین پایگاه های اجتماعی را در شمال و غرب کشور داشت، توسط باند های اشرار در تنگنا قرار گرفته و مجبور به همکاری با حزب و دولت شدند. آخرین پایگاه نظامی آنان در تخار بعد از مقاومت های طولانی و حماسه آفرینی های پرشمار همانطوری که"اسدالله ولوالجی در کتاب سه جلدی شان (در شمال افغانستان چه گذشت؟)، با تفصیل و جزئیات نوشته اند؛ باز هم توسط باند شورای نظار تار و مار گردیده و بخش باقیمانده بکابل انتقال و در چهارآسیاب جا داده شدند. البته سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان نیز موفق گردید تا در بعضی از مناطق میان جمعیت اسلامی و بویژه شورای نظار نفوذ نمایند.
رهبران سازمان انقلابی زحمتکشان زیر نام اتحاد با حاکمیت، صاحب مقام و منزلت شدند و روز بروز از اعتبار ظاهری شان در شمال کاسته شد.
گروه کار و سایر گروه های دیگر حالت همسان داشتند.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز به تعهد و پروتوکل های همکاری با آنان وفادار نماندند و به کار وسیع استخباراتی در میان آنان پرداختند و سبب شکاف عمیق در درون سازمان های شان شدند.
این گونه عهد شکنی ها از دو طرف، بحران عدم اعتماد را دامن زد و دوستان را به شک و تردید ها در نیات درونی طرفین انداخت.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان به هر دلیلی که بوده باشد، با آنان برخورد صادقانه نکرد و آنان را مجبور ساخت تا برای بقا و آینده شان گزینه های خطرناک دیگر را به آزمایش گیرند.
با آن همه سیاه بودن گذشته ائتلاف ها و اتحاد ها و درس های که از تاریخ آموختیم، امروز باید درک کرده باشیم که هر گام را با صداقت برداریم و منافع میهنی مانرا بر برابر منافع سیاسی ـــ تشکیلاتی ما، رجحان دهیم.
به باور من در گام نخست باید خود را بازسازی کنیم و با صداقت و پاکیزگی به دنبال متحدین همباور و همسو با منافع ملی برویم. از گذشته باید بیاموزیم نه آنکه در گذشته نفس بکشیم.
میان تمام سازمان های جدا شده از حزب دموکراتیک خلق افغانستان( به استثنایی حزب وطنی ها)؛ به همان پیمانه که اختلافات است؛ وجوه مشترک و اهداف مشترک در عرصه های مختلف وجود دارد. حزب باید بتواند از این مرحله دشوار گذار نموده نموده و خود را آماده برگشتن به زندگی فعال سیاسی سازد.
از لحاظ تشکیلاتی، خطوط فکری و عملی همه سازمان ها مشخص است. هر حزب و سازمان به گواهی تاریخ متوجه شده است، که با تک رویی ها، خود بزرگ بینی ها و نادیده گرفتن سایر نیروهای مطرح در جامعه، یک گامی را هم به پیش نخواهد برد. برای رسیدن به اهداف بزرگ، صادقاناه قلب های خود را بزرگ سازیم و آغوش خود را بازکنیم تا دوستی ها پیوند همباوری و ایمان وبگیرد.
در رابطه به چگونگی کنار آمدن سازمان ها و احزاب جدا شده از حزب دموکراتیک خلق افغانستان، دیدگاه ها و پیشنهادات مشخص خود را در مقاله "چه باید کرد؟ مادر همه پرسش ها" بویژه در قسمت های 9 و 10با تفصیل نوشته ام.
چند نکته ضروری در رابطه به اجتماع وحدت خواهان:
همزمان با آغاز تلاش های دلسوزانه برای ایجاد این "اجتماع" رفقای زیادی تماس گرفتند و تقاضای همکاری نمودند.با رفقا سیداکرام پیگیر، احمدشاه سرخابی، شهاب الدین سرمندو عسکر نجم...صحبت های جداگانه داشتم و دیدگاه های کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان را با ایشان در میان گذاشتم. اجتماع وحدت خواهان نه تنها نتوانست، معیار های مشخص اهداف شان را در چوکات یک جهان بینی علمی جمعبندی نمایند، که روز بروز از اهداف پراگنده اولی شان نیز فاصله گرفته و خود به یک معضله جدید مبدل شدند.
رفقای عزیز! وحدت تشکیلاتی فقط یک راه دارد و آن هم برگشت به اولین سوگند حزبی ما و تجدید پیمان به اصولی که رفیق کارمل عزیز تا پای جان با آن معامله نکرد.
اتحاد و ائتلاف با سایر نیرو های "چپ، ملی و دموکراتیک"نیز یک راه دارد: صادقانه به میهن بیندیشیم و دوستان و دشمنان خود را بشناسیم و بخاطر نجات کشور از اشغال و ستم ؛ متحدانه مبارزه کنیم !
برای پاسخ دادن به پرسش های دیالکتیکی همیشه آماده ام و قصد مشاجره با هیچ سازمان، حزب و اشخاص یاوه گو را ندارم.
رفیق زنده و صحبت باقی!

 

 

 

 

مطالب تانرا میتوانید به ایمل ادرس

ذیل ارسال بدارید

Email :

aqiqat1@hotmail.com

 


 

 
baztabehaqiqat.jimdo.com